English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
means are not a وسایل فراهم نیست
Other Matches
Everything worked out well. همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد )
in a pinch <idiom> بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست
users سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
user سوکت که امکان نصب وسایل جانبی به کامپیوتر را فراهم میکند
users بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
user بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست
hand-held کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
enhances تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhance تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
prevention of stripping ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
beach gear وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackling درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
All is not gold that glitters. <proverb> هر آنچه میدرخشد طلا نیست(هر گردى گردو نیست).
winchester disk دیسک سخت کوچک در یک واحد بسته که وقتی پر است یا لازم نیست , قابل جدا شدن از کامپیوتر نیست
excess property وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
step frame استفاده از رشته ویدیویی به صورت یک فریم در هر لحظه برای زمانی که کامپیوتر قوی نیست یا آن قدر سریع نیست که تصاویر بلادرنگ را نشان دهد
channeling واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
transparent برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
transparently برنامه کامپیوتری که بر کاربر واضح نیست یا هنگام اجرا توسط کاربر قابل مشاهده نیست
maps نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
leaving files open به معنای اینکه فایل بسته نیست یا حاوی نشانه پایان فایل نیست .
his parentage isunknown اصل و نسبتش معلوم نیست پدرو مادرش معلوم نیست کی هستند
dispersal lays محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
cryptoancillary equipment وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
it is past all hope جای هیچ امیدواری نیست هیچ امیدی نیست
basics توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic issue items وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
kits جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
kit جعبه ابزار یا وسایل جعبه وسایل
whorl فراهم
to the fore فراهم
whorls فراهم
it is inexpedient to reply پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست
to find in فراهم کردن
procures فراهم کردن
get-togethers فراهم اوردن
collector فراهم اورنده
get together فراهم اوردن
collectors فراهم اورنده
procuring فراهم کردن
get-together فراهم اوردن
procurance فراهم سازی
procured فراهم کردن
procure فراهم کردن
to d. on فراهم اوردن
to bring about فراهم کردن
available دردسترس فراهم
assemble فراهم اوردن
assembled فراهم اوردن
assembles فراهم اوردن
congestion فراهم امدگی
ingathering فراهم اوری
unaccommodated فراهم نشده
to call together فراهم اوردن
to bring a bout فراهم کردن
cater فراهم نمودن
work up کم کم فراهم کردن
catered فراهم نمودن
to get together فراهم اوردن
catering فراهم نمودن
caters فراهم نمودن
to come about فراهم شدن
trooping فراهم امدن
foregather فراهم امدن
effecturate فراهم کردن
exterminatory فراهم کننده
trooped فراهم امدن
troop فراهم امدن
forgather فراهم امدن
avaiiability فراهم بودن
accrete فراهم کردن
accrete فراهم شدن
to bring something فراهم کردن چیزی
procurer فراهم سازنده جاکش
obtained فراهم کردن گرفتن
to obtain something فراهم کردن چیزی
to get [hold of] something فراهم کردن چیزی
obtains فراهم کردن گرفتن
obtain فراهم کردن گرفتن
To raise money. پول فراهم کردن
accru اجتماع فراهم شدگی
jockeys با حیله فراهم کردن
jockey با حیله فراهم کردن
ready money پول فراهم شده
provide وسیله فراهم کردن
raise money فراهم کردن پول
provides وسیله فراهم کردن
capacitor تا دو هفته نیرو فراهم کند.
get بدست اوردن فراهم کردن
gets بدست اوردن فراهم کردن
getting بدست اوردن فراهم کردن
occasions موجب شدن فراهم کردن
gagged مانع فراهم کردن برای
to gather together جمع کردن فراهم اوردن
entail شامل بودن فراهم کردن
occasioning موجب شدن فراهم کردن
occasioned موجب شدن فراهم کردن
obstructively با قصد فراهم کردن مانع
entailing شامل بودن فراهم کردن
entailed شامل بودن فراهم کردن
entails شامل بودن فراهم کردن
gags مانع فراهم کردن برای
gagging مانع فراهم کردن برای
occasion موجب شدن فراهم کردن
i provided for his safety وسائل سلامت او را فراهم کردم
gag مانع فراهم کردن برای
enabling قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enables قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enabled قادر ساختن وسیله فراهم کردن
enable قادر ساختن وسیله فراهم کردن
to bring a bout by intrigue بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن
to raise the wind پول برای مقصودی فراهم کردن
capacities فضای فراهم برای ذخیره سازی
to mediate a result وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
capacity فضای فراهم برای ذخیره سازی
pools سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pooled سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
pool سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود
off balance <idiom> فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
give (someone) a hard time <idiom> لحظات سختی برای کسی فراهم کردن
software که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند
menus لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
to reseat a theatre صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن
menu لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر
eudemonism اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است
framework صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
text انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
frameworks صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند
knight of the post کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد
texts انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند
usable آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است
globally حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
global حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز
to turn the tables on any one وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن
This would provide an obvious solution [to the problem] . این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
capacities حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
capacity حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
powers جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
languages سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
rose gall برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد
magnetic و امکان ذخیره سازی آنها را در رسانه مغناطیسی فراهم میکند
Please supply the facts relevant to the case. لطفا" حقایق ومطالبی را که با موضوع مناسبت دارد فراهم کنید
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
demands of providing healthy living and working conditions خواسته هایی از فراهم نمودن شرایط زندگی و کار سالم
transmission ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
routinely مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
newsgroup خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند
routines مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
routine مجموعه توابعی که امکان مدیریت وپردازش اعداد اعشاری را فراهم میکند
transmissions ارتباط فیزیکی بین در نقط ه که امکان ارسال داده را فراهم میکند.
random access حافظهای که امکان دستیابی به هر محلی با هر ترتیبی , معمولاگ به صورت IC , فراهم میکند
eudaimonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
logical LU ارتاط بین وسایلی و LU را فراهم میکند و یک پروتکل peer-to-Reer است
intermediate پروتکل OSI که امکان انتقال داده بین router ها را فراهم میکند
random access رسانه ذخیره سازی که امکان دستیابی به هر مرحله با هر ترتیبی را فراهم میکند
texts نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
text نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند
eudaemonism اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو
mimed استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
mime استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
interference اختلال الکتریکی روی سیگنال در اثر سیگنالهای فراهم از منابع الکترومغناطیسی اطراف
input/output اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
parallels کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
opened برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
mimes استانداردی که یک روش ارسال فایل ها با نرم افزار پست الکترونیکی فراهم میکند
i/o اتصال بین پردازنده و وسیله جانبی که امکان ارسال داده را فراهم میکند
allocations فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
opens برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
allocation فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
parallelled کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
open برنامه طراحی شده که امکان گستردگی در آینده و تغییرات آسان را فراهم میکند
paralleling کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
paralleled کامپیوتر با یک یا چند واحد محاسبه و منط قی که امکان پردازش موازی را فراهم میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com