Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
windage
پیچ خوردگی حرکت دادن دستگاه درجه درسمت
Other Matches
transferring
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer
حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
traverse
حرکت درسمت
traversed
حرکت درسمت
traverses
حرکت درسمت
traversing
حرکت درسمت
crossing target
هدفی که درسمت حرکت میکند هدف عبور کننده در مسیر رژه
sighting bar
ستون درجه ونک مگسک میله ستون درجه دستگاه نشانه روی اموزشی
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
sighting leaf
ستون درجه تفنگ یا دستگاه نشانه روی شاخص درجه تفنگ
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
windage scale
مقیاس تصحیح سمت دستگاه درجه
elevations
حرکت در ارتفاع زاویه درجه
elevation
حرکت در ارتفاع زاویه درجه
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
ring and bead sight
دستگاه نشانه روی که دارای شکاف درجه حلقوی و مگسک میباشد
elevating mechanism
دستگاه حرکت ارتفاع
elevating mechanism
دستگاه حرکت در ارتفاع
hair crack
شکاف خوردگی ترک خوردگی
stroboscope
دستگاه حرکت نما استروبوسکوپ
drags
عمل حرکت دستگاه OUSE
dragged
عمل حرکت دستگاه OUSE
direction indicator
دستگاه نشاندهنده جهت حرکت
drag
عمل حرکت دستگاه OUSE
barometric altimeter reversionary
دستگاه ضد حرکت عقربه ارتفاع سنج
dash pot
دستگاه کند کننده حرکت میراگر
course recorder
دستگاه ثبت کننده مسیر حرکت
brevet
درجه افتخاری دادن فرمان درجه افتخاری
promotes
ترفیع دادن درجه دادن
promoted
ترفیع دادن درجه دادن
promote
ترفیع دادن درجه دادن
promoting
ترفیع دادن درجه دادن
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
graduate
درجه دادن
graduates
درجه دادن
graduating
درجه دادن
power traverse
مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
traversing mechanism
دستگاه حرکت در سمت دستگاه سمت
doctored
درجه دکتری دادن به
doctor
درجه دکتری دادن به
berated
تخفیف درجه دادن
berating
تخفیف درجه دادن
berates
تخفیف درجه دادن
doctoring
درجه دکتری دادن به
doctors
درجه دکتری دادن به
berate
تخفیف درجه دادن
jackknifing
[with trailer or semi-trailer]
تا شدن
[به ۹۰ درجه و بیشتر ]
کامیون در حال حرکت
[با تریلر یا تریلر مسقف]
to upgrade somebody
به کسی در شغلی درجه دادن
to promote somebody
به کسی در شغلی درجه دادن
sinisteral
واقع درسمت چپ
righted
درسمت راست
on the sunny side .
درسمت آفتاب رو
righting
درسمت راست
right
درسمت راست
rank
درجه دادن دسته بندی کردن
ranked
درجه دادن دسته بندی کردن
ranks
درجه دادن دسته بندی کردن
turn table
سینی گردش درسمت
bears
درسمت قرار گرفتن در سمت
dead ahead
درست درسمت سینه ناو
bear
درسمت قرار گرفتن در سمت
highest
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
high
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
highs
دادن درجه دقت بالا یا داشتن مشخصات زیاد
maximize
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximizing
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximised
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximized
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximises
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximising
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
maximizes
به اخرین درجه ممکن افزایش دادن بحد اعلی رساندن
moved
حرکت دادن
move
حرکت دادن
shift
حرکت دادن
shifts
حرکت دادن
shifted
حرکت دادن
stir up
<idiom>
حرکت دادن
movement
حرکت دادن
moves
حرکت دادن
scurry
بسرعت حرکت دادن
moom umjigigi
حرکت دادن بدن
propels
بردن حرکت دادن
propel
بردن حرکت دادن
courses
بسرعت حرکت دادن
scurried
بسرعت حرکت دادن
coursed
بسرعت حرکت دادن
scurrying
بسرعت حرکت دادن
moveable
قابل حرکت دادن
route
فرمان حرکت دادن
scurries
بسرعت حرکت دادن
interrupt
حرکت دادن وقفه
interrupting
حرکت دادن وقفه
propelled
بردن حرکت دادن
course
بسرعت حرکت دادن
interrupts
حرکت دادن وقفه
routes
فرمان حرکت دادن
leeboard
ورق فلزی یاتخته واقع درسمت باد پناه قایق
distortions
تق تق صدا دادن وزوز کردن دستگاه
distortion
تق تق صدا دادن وزوز کردن دستگاه
traverse
حرکت دادن لوله در سمت
stirs
حرکت دادن بهم زدن
advance
حرکت دادن چیزی به جلو
traversing
حرکت دادن لوله در سمت
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
whiff
باصدای پف حرکت دادن وزیدن
traverses
حرکت دادن لوله در سمت
commercial water movement
حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
traversed
حرکت دادن لوله در سمت
maneuver
حرکت دادن یاحرکت کردن
stirrings
حرکت دادن بهم زدن
stir
حرکت دادن بهم زدن
stirred
حرکت دادن بهم زدن
advancing
حرکت دادن چیزی به جلو
advances
حرکت دادن چیزی به جلو
v ring
تصویر شکاف درجه تفنگ روی خال سیاه هدف برای نمره دادن به تیراندازی
yawed
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
slew
حرکت دادن کاغذ از میان یک چاپگر
scull
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
roused
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
rouse
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
paper
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
papers
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
yaw
پهلو بپهلو حرکت دادن هواپیما
papering
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
sculled
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
rouses
از خواب بیدار شدن حرکت دادن
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
papered
روش حرکت دادن کاغذ به جلو
sculls
حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
DFD
نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم
carried
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carry
حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
stepped motor
دستگاه مکانیکی که بهنگام پالس دادن به ان مقدار ثابتی می چرخد
clicking
فشار دادن دکمه بالای دستگاه ماوس paste and cut
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
cursor tracking
حرکت دادن مکان نما روی یک صفحه نمایش
byte
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
bytes
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
differential ailerons
ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
joysticks
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
joystick
با حرکت دادن دسته ایستاده در پورت ورودی /خروجی کامپیوتر
elevation indicator
صفحه مدرج درجه طبلک درجه
shoulder patch
درجه روی بازوی درجه داران
gluteus
یکی از سه عضله سرینی که برای حرکت دادن ران بکار میرود
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
friction feed
مکانیزم چاپگر که در آن کاغذ با قرار دادن آن بین دوچرخ حرکت میکند
mechanical mouse
وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود
indent
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
blank
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
indenting
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
passed
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
blankest
حرکت دادن قایق بطوریکه مانع وزیدن بادروی بادبان سمت باد شود
hanger
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
indents
شروع و یا حرکت دادن یک متن به اندازه تعدادی فاصله از لبه چپ یا راست ابتدای کاغذ
CDs
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
hangers
اسکلت یاچهارچوبهای که از سقف اویتخه ودارای بلبرینگ برای حرکت دادن ماشین باشد
CD
دستور سیستم در UNIX , DOS-MS برای حرکت دادن شما اطراف ساختار دایرکتوری
passes
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
pass
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن
polar motion
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی
third-class
درجه سوم بلیط درجه 3
superelevation
درجه ارتفاع درجه بلندی
third class
درجه سوم بلیط درجه 3
puck
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
pucks
یک دستگاه ورودی گرافیمی دستی و کنترل شده با دست که برای قرار دادن مختصات روی یک لوح گرافیکی بکارمی رود
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
pressure breathing
تنفس مصنوعی دادن با تولیداختلاف فشار هوا دستگاه تنفس یدکی اکسیژن برای خلبان
pan-
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pan
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
pans
حرکت دادن ملایم پنجره دید به صورت افقی در تصویری که آن قدر بزرگ است که به یکباره قابل نمایش نیست . 2-
gyro
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
corrosion
خوردگی
corrsion
خوردگی
chafing
خوردگی
chafes
خوردگی
chafe
خوردگی
erosion
خوردگی
wear
خوردگی
abrasions
خوردگی
erosion-corrosion
خوردگی
abrasion
خوردگی
wears
خوردگی
push
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
sculls
قایق تک نفره یا4 نفره حرکت دادن دست یاپارو در اب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com