English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
Other Matches
to show one to the door کسیرا تا دم در بردن یارهنمایی کردن
to perplex a person کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
to look one up and down کسیرا برانداز کردن
maiming کسیرا معیوب کردن
to send someone packing کسیرا روانه کردن
to inflate any one with pride کسیرا باد کردن
maimed کسیرا معیوب کردن
maim کسیرا معیوب کردن
to show one out کسیرا از در بیرون کردن
to read one a lecture کسیرا سرزنش کردن
to give one a smack کسیرا ماچ کردن
to put one in the wrong کسیرا ثابت کردن
to stand surety for any one ضمانت کسیرا کردن
to pretend to a person's کسیرا خواستگاری کردن
maims کسیرا معیوب کردن
to provoke a person to anger کسیرا خشمگین کردن
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to provoke a person's anger کسیرا خشمگین کردن
to indemnify any one's expense هزینه کسیرا جبران کردن
to run any one hard کسیرا سخت دنبال کردن
togive the leg sof کسیرا در کاردشواری یاری کردن
to seed a person to c. کسیرا از جامعه بیرون کردن
to give one a squeeze دست کسیرا فشردن یا له کردن
to interrupt any one's speech صحبت کسیرا قطع کردن
to a the attention of someone خاطریاتوجه کسیرا جلب کردن
to goad any one into fury کسیرا برانگیزاندن یاخشمگین کردن
to prick the bubble مشت کسیرا باز کردن
to look one up and down بالاوپایین کسیرا نگاه کردن
to leave someone in the lurch کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
hamstring زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
hamstringing زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to put any one through a book کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
to proclam someone a traitor کسیرا بعموم خائن معرفی کردن
to pull any one by the sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstrings زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to pull any one's sleeve کسیرا متوجه سخن خود کردن
hamstrung زانوی کسیرا بریدن فلج کردن
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
to be rude to any one به کسی بی احترامی کردن کسیرا ناسزا گفتن
to set a person on his feet معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
to bow in or out با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
to excuse any ones presence کسیرا ازحضورمعاف کردن ازحضورکسی صرف نظرکردن
to ran a person hard کسیرا ازپشت سردنبال کردن درست پشت سرکسی دویدن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
rig سوار کردن
fabricates سوار کردن
fabricating سوار کردن
rigs سوار کردن
assembled سوار کردن
enchase سوار کردن
rigged سوار کردن
take up سوار کردن
mount سوار کردن
assembles سوار کردن
assemble سوار کردن
mounts سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricate سوار کردن
modulate سوار کردن
modulating سوار کردن
modulates سوار کردن
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
rodeo سوار کاری کردن
rodeos سوار کاری کردن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
modulates سوار کردن موج
modulate سوار کردن موج
set سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
setting up سوار کردن جاانداختن
installs سوار کردن جادادن
assemble سوار کردن قطعات
modulating سوار کردن موج
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
entrain سوار کردن کشیدن
install سوار کردن جادادن
staging سوار کردن جا دادن
pick up سوار کردن مسافر
assembles سوار کردن قطعات
embarks درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
embarked درکشتی سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
assembled سوار کردن قطعات
embark درکشتی سوار کردن
installing سوار کردن جادادن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
removable قابل سوار و پیاده کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
piggybacks پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
piggyback پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
cavalry man سوار در سوار نظام
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
mount قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembles سوار کردن گردهمایی کردن
assemble سوار کردن گردهمایی کردن
assembled سوار کردن گردهمایی کردن
mounts قنداق سوار کردن بر پا کردن
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
to give one a kick کسیرا
floppy discs دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
uncreate نابود کردن نیست شدن معدوم کردن از میان بردن
to grease any one's palm دم کسیرا دیدن
to read one a lesson کسیرا اندرزدادن
to do one right حق کسیرا دادن
to know a person کسیرا شناختن
to pinion the arms of a person کت کسیرا بستن
to be on one's track رد کسیرا گرفتن
to face any one down کسیرا ازروبردن
to threat any one with death کسیرا بمرگ
commission بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissioning بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
commissions بکار بردن عده ها عملیاتی کردن مامور کردن
to take a person's measure با اخلاق کسیرا ازمودن
to take a person's measure اندازه کسیرا گرفتن
to pander any one's lust دل کسیرا بدست اوردن
to plaster any one with praise کسیرا زیاد ستودن
toincrease any one's salary مواجب کسیرا افزودن
to put any one down for a fool کسیرا نادان شمردن
to interrupt any one's speech سخن کسیرا گسیختن
to pull any one's sleeve استین کسیرا کشیدن
to take the p of a person طرف کسیرا گرفتن
to pull any one's ear کوش کسیرا کشیدن
to pull any one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to propose a person سلامتی کسیرا گفتن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to give one the lie کسیرا بدروغ کویی
to keep any one waiting کسیرا چشم براه
to exelude any one from the p کسیرا ازرای بازداشتن
to twitch one by the sleeve استین کسیرا کشیدن
to rush any one into danger کسیرا بخطر کشانیدن
to sorrow for any one غصه کسیرا خوردن
to sel a person a pup کلاه کسیرا برداشتن
to buy out anyone سهم یا کسب کسیرا خریدن
to stare any one into silence کسیرا با نگاه خیره از روبردن
there is nothing like leather هر کسیرا عقل خودبکمال نماید
to put anyone to t. کسیرا دردسر یازحمت دادن
to gain any ones ear کسیرا اماده شنیدن حرفی
to ring up کسیرا پشت تلفن خواستن
take off بردن کم کردن
to pour oil on troubled water خشم کسیرا با سخنان نرم فرونشاندن
to pull any one's leg کسیرا دست انداختن یا گول زدن
to give one a shove off کسیرا سیخ زدن یا راه انداختن
invidiously چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
to smile a person into a mood کسیرا با لبخند بحالت ویژهای در ژوردن
conducted هدایت کردن بردن
inferring استنباط کردن پی بردن به
takes لمس کردن بردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com