Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
quick kick
کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
Other Matches
adjusting
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjust
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts
تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
puncher
مشتزنی که بیشتر کوشش درزدن ضربه دارد تا سرعت ومهارت
cartesian coordinates
سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
soil improvement
بهتر کردن جنس زمین برای بارگذاری
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
to affect something
[cultivate for effect]
کوشش کردن برای به نتیجه ای رسیدن
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
fence off
کوشش برای کسب مقام نخست شمشیربازی
to strain
کوشش سخت کردن
[برای رسیدن به هدف]
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
outsold
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsells
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outsell
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
outselling
بیشتر یا بهتر فروختن از بهتر فروش رفتن
sight window
بریدگی بالای کمان برای جاگرفتن تیر و دادن دید بهتر
to the manner born
فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
to catch at something
برای رسیدن بچیزی وگرفتن ان کوشش کردن وبدان نزدیک شدن
boot
اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
carrying
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carry
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blips
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
carries
زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
blip
علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
in the course of
درضمن
connotative
درضمن
thereinto
درضمن ان
descriptions
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description
زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
coursed
درطی درضمن
courses
درطی درضمن
meantime
درضمن در اثناء
course
درطی درضمن
meanwhile
درضمن در اثناء
enpassant
درضمن تصادفا
kickable
اسان برای ضربه زدن با پا
putted
ضربه برای انداختن به سوراخ
putts
ضربه برای انداختن به سوراخ
putt
ضربه برای انداختن به سوراخ
rugby point
امتیاز 3 یا 4 برای رساندن توپ به پشت خط پایان امتیاز 2 برای ضربه با پاوفرستان توپ از روی دروازه
it puckered up in sewing
درضمن دوختن چین خورد
backward
جستجو برای دادهای که از موقعیت نشانه گر شروع میشود یا از انتهای فایل و به ابتدای فایل می رسد
address
آماده شدن برای ضربه یا هدفگیری
addressed
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
addresses
اماده شدن برای ضربه یاهدفگیری
approaches
ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
forcing
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
forces
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
blasts
ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
rugby point
3 امتیاز برای ضربه ازاد یاضربه پنالتی
blast
ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
approached
ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach
ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
webbing
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
back up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back-up
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
backs
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
chop
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
chopped
ضربه پایین زدن به توپ برای اینکه به زمین بخورد
scalper
پوشش روی پا و سم عقبی برای حفافت از ضربه پای جلو
doubled
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
doubled up
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
lay up
ضربه زدن به مسافت کوتاهتر از عادی برای اجتناب از افتادن ان در مانع
pin money
وجهی که شوهر به همسر خود برای حوایج خصوصی و شخصیش می پردازد و زن با صرف ان باید وضع فاهری خود رامتناسب با موقعیت اجتماعی شوهرش بیاراید
teeing
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
teed
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tee
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
tees
منطقه شروع هر بخش بازی گلف نگهداشتن توپ بطورعمودی برای ضربه با پا
esker
برجستگی باریک و طویلی که ازرسوب سنگ ریزه یا شن درضمن جریان اب یخچال ایجادمیگردد
overstriking
توانایی یک چاپگر نسخه چاپی برای ضربه مکرر زدن به کاراکتربه منظور تولید حالت نمایانتری از ان
away
بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
indian check
سد کردن راه حریف با بالابردن چوب بالای سر او برای ضربه زدن به چوب او
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
caveator
کسیکه درضمن تقاضای ثبت اختراع تقاضامیکند به تقاضای دیگران تر
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
free drop
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
relative plot
موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
air position
موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
so much the better for me
بهتر من
all the better
چه بهتر
better than
بهتر از
the more better the best
بهتر
so much the better
چه بهتر
better
بهتر
to change to the better
بهتر شدن
modify
بهتر کردن
meliorate
بهتر شدن
meliorative
بهتر شونده
the best of all
از همه بهتر
So much the better.
دیگه بهتر
might as well
<idiom>
ترجیحا بهتر
modifying
بهتر کردن
ameliorating
بهتر کردن
The more the better .
هر چه بیشتر بهتر
preferably
بطور بهتر
ameliorative
بهتر شونده
modifies
بهتر کردن
cote
بهتر بودن از
ameliorates
بهتر کردن
on the mend
<idiom>
بهتر شدن
above rubies
بهتر از یاقوت
ameliorated
بهتر کردن
ameliorate
بهتر کردن
ameliorator
بهتر کننده
amelioration
بهتر شدن
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
[Benjamin Franklin]
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
outplay
بازی بهتر از حریف
Just as well you didnt come .
همان بهتر که نیامدی
it was no better
هیچ بهتر نبود
out act
بهتر انجام دادن از
An ounce of prevention is better than a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
more the merrier
<idiom>
هرچی بیشتر بهتر
to get back on one's feet
بهتر شدن
[از بیماری]
he works better
او بهتر کار میکند
enhancing
بهتر یا واضح تر کردن
I feel it is appropriate ...
به نظر من بهتر است که ...
enhances
بهتر یا واضح تر کردن
enhance
بهتر یا واضح تر کردن
the better plan is to
بهتر این است که .....
modification
بهتر کردن مدل
enhanced
بهتر یا واضح تر کردن
it would be preferble to
بهتر خواهد بود
An ounce of prevention is worth a pound of cure.
<proverb>
پیشگیری بهتر از درمانه.
ammunition modification
بهتر سازی مهمات
tea is preferable to water
چایی از اب بهتر است
effort
کوشش
endevour
کوشش
agonism
کوشش
stru gglingly
با کوشش
fists
کوشش
fist
کوشش
endeavor
کوشش
assay
کوشش
assays
کوشش
efforts
کوشش
stretch
کوشش
stretches
کوشش
stretched
کوشش
attempt
کوشش
conatus
کوشش
trials
کوشش
attempting
کوشش
scramble
کوشش
strugglingly
با کوشش
scrambled
کوشش
scrambles
کوشش
scrambling
کوشش
worked
کوشش
work
کوشش
muss
کوشش
attempts
کوشش
attempted
کوشش
effortless
بی کوشش
trial
کوشش
effortlessly
بی کوشش
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
Better late then never.
<proverb>
تاخیر بهتر از هرگز است .
rounding
ایجاد یک حرف با فاهر بهتر
i know you better than he
من شما را بهتر میشناسم تااو
This photo does not do you justice.
خودتان از عکستان بهتر هستید
i should p stay at home
بهتر است در خانه بمانم
hardening and temper
بهتر کردن تشویه ی فولاد
rounding
ایجاد دید بهتر در گرافیک
It is better to know each others mind than to know each others language.
<proverb>
همدلى از همزبانى بهتر است .
to get back on one's feet
وضعیت خود را بهتر کردن
it peels better
بهتر پوست ان کنده میشود
surpassed
بهتر بودن از تفوق جستن
amended
بهتر کردن بهبودی یافتن
surpasses
بهتر بودن از تفوق جستن
amending
بهتر کردن بهبودی یافتن
ameliorate
بهتر شدن بهبودی یافتن
ameliorating
بهتر شدن بهبودی یافتن
amend
بهتر کردن بهبودی یافتن
surpass
بهتر بودن از تفوق جستن
ameliorated
بهتر شدن بهبودی یافتن
Do you have anything better?
آیا چیزی بهتر دارید؟
ameliorates
بهتر شدن بهبودی یافتن
all out
بامنتهای کوشش
try
ازمون کوشش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com