English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
cross barred دارای میلههای عرضی
Other Matches
barred <adj.> <past-p.> سد شده
barred بسته
barred مسدود
barred ممنوع
barred <adj.> <past-p.> بسته شده
barred <adj.> <past-p.> بلوکه شده
barred <adj.> <past-p.> مانع شده
barred <adj.> <past-p.> مسدود شده
barred a طاق حزبی
barred <adj.> <past-p.> بندآورده شده
barred by statute مشمول مرور زمان
He was barred from the casino. او [مرد] اجازه نداشت داخل این کازینو [قمارخانه] بشود.
time barred مشمول مرور زمان
barred spiral galaxy کهکشان مارپیچی مسدود کهکشان مارپیچی میله دار
cross way=cross road چهارراه
cross قلم کشیدن بروی
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross عبور کردن
cross مصادف شدن با
cross عبوردادن
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross چلیپا
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross حدوسط ممزوج
cross اختلاف مرافعه
cross تقلب
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell خبر دادن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross پیوندی
cross عرضی
cross متقاطع
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross سانتر کردن
on the cross بطوراریب
cross خاج
cross صلیب
cross over درو از عقب
cross over همگذری
cross out قلم زدن
cross دورگه
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross نادرستی
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross loading مخلوط کردن بارها
cross talk تداخل صحبت
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross talk القاء
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay بست چلیپا
cross stay تقویت صلیبی
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross talk تداخل صدا
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross line تار مو
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross wires سیمهای متقاطع
cross wise صلیب وار
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross validation وارسی اعتبار
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading سر شکن کردن بارها
cross linking اتصال عرضی
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross wise چلیپایی ضربدری
cross section سطح مقطع عرضی
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross section رویه برش
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross section مقطع
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section نیمرخ عرضی
cross section سطح مقطع
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section مقطع عرضی
cross roll نورد عرضی
cross roads همبر راست گوشه
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross road تقاطع جاده
cross word جدول معمائی
cross-Channel عبور
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-church کلیسای صلیبی
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Latin cross صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross صلیب سنگی
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross word جدول لغز
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
southern cross چلیپا
swinging cross کوته مداری وزشی
pectoral cross صلیب سینه
pectoral cross چلیپایی روی سینه
olympic cross صلیب المپیک
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
maltese cross صلیب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
to cross the styx مردن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
criss-cross همبر کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross کج
criss-cross یکوری
criss-cross به طور ضربدر
cross handle ضامنضربدری
cross rail نردهمیانی
criss-cross چلیپایی کردن
criss-cross با ضربدر مشخص کردن
criss-cross برخورد
trolley cross over صلیب ترن برقی
victoria cross صلیب ویکتوریا
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com