Dictiornary-Farsi | cross breeding | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
cross breeding	پیوند دوجنس


Other Matches

breeding	تخم کشی
breeding	پرورش
breeding	پرورش حیوانات
breeding	تعلیم وتربیت
breeding	تولیدمثل
breeding grounds	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding grounds	گانگاه
breeding grounds	بستره
breeding grounds	جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
selective breeding	تخم کشی انتخابی
breeding grounds	پروردگاه
breeding grounds	محل نشو و نمو
breeding ground	محل یا شرایط موجب تولید و گسترش چیزی
breeding ground	گانگاه
breeding ground	بستره
good breeding	تربیت
good breeding	رفتارصحیح
ill breeding	بی تربیتی
breeding ground	جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
good breeding	ادب
breeding ground	پروردگاه
breeding ground	محل نشو و نمو
cross way=cross road	چهارراه
cross	تقاطع
cross	خط بطلان کشیدن بر
cross	عبور کردن
cross	تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross	حرکت سمتی
cross	سانتر کردن
cross	خلاف میل کسی رفتار کردن
cross	پیوندزدن کج خلقی کردن
cross	دورگه کردن
cross	روبروشدن قطع کردن
cross	مصادف شدن با
cross	قلم کشیدن بروی
cross	گذشتن
cross	ضربه هوک پس از ضربه حریف
st.g's cross	چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to take the cross	صلیب بدوش گرفتن
to cross self	با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tell	خبر دادن
cross	تقلب
on the cross	بطوراریب
cross tell	پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross	قطع کردن متقاطع کردن
cross	پیوندی
cross	عرضی
cross	متقاطع
cross	اختلاف مرافعه
cross	دورگه
cross	نادرستی
cross over	درو از عقب
cross out	قلم زدن
to be cross about something	دلخور بودن از چیزی
cross (something) out <idiom>	حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross over	همگذری
cross	علامت ضربدر در نقشه کشی
cross	خاج
cross	علامت ضربدر یاباضافه
cross	صلیب
cross	چلیپا
cross	حدوسط ممزوج
cross	عبوردادن
cross thrust	تراست ناخالص
cross plane	رنده کردن
cross eye	کج بینی
cross tip	پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross or pile	شیر یا خط
cross talk	تداخل صدا
cross peaks	پیکهای چلیپایی
cross piece	تیر عرضی
cross talk	تداخل صحبت
cross talk	تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross question	استنطاق
cross over point	نقطه همگذری
cross over point	نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point	نقطه الحاق مسیرها
cross trail	جاده عرضی
cross trail	جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross wind	باد جانبی
cross wires	سیمهای متقاطع
cross magnetizing	میدان مغناطیسی متقابل
cross wise	صلیب وار
cross loading	مخلوط کردن بارها
cross loading	تقسیم بارهای هواپیما
cross wise	چلیپایی ضربدری
cross word	جدول معمائی
cross weight	وزن ناخالص
cross member	عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross wall	دیوار پلهای عرضی
cross traverse	تراورس عرضی
cross tree	رابط عرضی دکلها
cross pointing	ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross validation	وارسی اعتبار
cross vault	طاق چهاربخش
cross voting	رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross modulation	مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross wall	دیوار همبر
cross word	جدول لغز
cross roads	همبر راست گوشه
cross roads	تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road	محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross section	نیمرخ عرضی
cross road	تقاطع جاده
cross road	چهارراه
cross refer	از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross section	سطح مقطع عرضی
cross roll	نورد عرضی
cross section	مقطع عرضی
cross section	رویه برش
cross section	مقطع
cross section	نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section	سطح مقطع
cross section	سطح مقطع موثر
cross section	برش عرضی
cross section	برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross stroke	فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support	نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross swords	دست و پنجه نرم کردن
cross talk	تداخل صداها در تلفن
cross talk	القاء
cross products	حاصلضرب ضربدری
cross pollination	گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross pollinate	بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross stitch	بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay	بست چلیپا
cross reaction	سطح مقطع
cross servicing	خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross question	سئوال بطریق استنطاق
cross question	بازجویی
cross purpose	قصد متقابل
cross purpose	قصد مغایر
cross slide	کشوی لغزنده عرضی
cross stay	تقویت صلیبی
cross polinize	بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
Celtic cross	[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle	[گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded	[روکشی با تارهای عمود]
cross-beam	تیر افقی
cross-brace	بادبند چپ و راست
cross-doomed	کلیسای گنبددار
cross-church	کلیسای صلیبی
Cross your heart! <idiom>	راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom>	گول زدن
cross-Channel	عبور
cross-Channel	برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes	عدم تفاهم
She is cross eyed.	چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off.	خط زدن
at cross purposes <idiom>	راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom>	درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom>	فکرکردن
cross-gable	[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square	[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter	[آرایش گل چهار برگی]
Latin cross	صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom>	[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me.	از من دلخور نباش.
cross product	ضرب خارجی [ریاضی]
cross product	ضرب برداری [ریاضی]
Lantern-cross	صلیب سنگی
high cross	[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross-rail	اسکلت چوبی
cross-rib	دنده ی قوس
cross-springer	[دنده اریب در طاق]
cross-tree	[رابط عرضی دکلها]
cross-vault	طاق چهار بخش
cross-window	[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing	[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
dedication cross	صلیب مقدس
cross stitches	کوکضربدری
cyclo cross	مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
pectoral cross	صلیب سینه
roman cross	حرکت صلیبی
sign of the cross	علامت صلیب
soiuthern cross	صلیب جنوب
soiuthern cross	چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross	crux
southern cross	صلیب جنوبی
southern cross	چلیپا
pectoral cross	چلیپایی روی سینه
olympic cross	صلیب المپیک
geneva cross	صلیب سرخ
criss-cross	همبر کردن
greek cross	صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross	جشن یافتن صلیب
inverted cross	بالانس صلیب
line cross	تقاطع خط
maltese cross	صلیب
moto cross	مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
swinging cross	کوته مداری وزشی
to cross the styx	مردن
to cross the arms	دست بسینه گذاشتن
criss-cross	چلیپایی کردن
criss-cross	دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross	بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross	کج
criss-cross	یکوری
criss-cross	به طور ضربدر
cross handle	ضامنضربدری