Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
English
Persian
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
Other Matches
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
conventicle
انجمن مخفی وغیر قانونی انجمن مذهبی
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
athenaeum
انجمن ادبی انجمن دانش
atheneum
انجمن ادبی انجمن دانش
foregather
انجمن کردن
to hold a meeting
انجمن کردن
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
mounts
سوار کردن
assembled
سوار کردن
assembles
سوار کردن
rigged
سوار کردن
modulating
سوار کردن
mount
سوار کردن
take up
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
modulate
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
enchase
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
modulates
سوار کردن
assemble
سوار کردن
rigs
سوار کردن
rig
سوار کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
modulate
سوار کردن موج
take on
مسافر سوار کردن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
to take ship
در کشتی سوار کردن
modulates
سوار کردن موج
installing
سوار کردن جادادن
imbark
در کشتی سوار کردن
installs
سوار کردن جادادن
modulating
سوار کردن موج
embark
درکشتی سوار کردن
mounting
سوار کردن وسایل
staging
سوار کردن جا دادن
embarks
درکشتی سوار کردن
pick up
سوار کردن مسافر
install
سوار کردن جادادن
embarking
درکشتی سوار کردن
entrain
سوار کردن کشیدن
rodeos
سوار کاری کردن
set
سوار کردن جاانداختن
embarked
درکشتی سوار کردن
sets
سوار کردن جاانداختن
assemble
سوار کردن قطعات
setting up
سوار کردن جاانداختن
assembles
سوار کردن قطعات
assembled
سوار کردن قطعات
rodeo
سوار کاری کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
assembles
انجمن کردن ملاقات کردن
assemble
انجمن کردن ملاقات کردن
assembled
انجمن کردن ملاقات کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
cavalry man
سوار در سوار نظام
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
modulation
سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
horse
اسب دار کردن سوار اسب کردن
reassembled
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling
بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles
بستن قطعات سوار کردن قطعات
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
meeting
انجمن
coteries
انجمن
instituting
انجمن
institutes
انجمن
instituted
انجمن
coterie
انجمن
institute
انجمن
group
انجمن
society
انجمن
meetings
انجمن
agora
انجمن
societies
انجمن
communities
انجمن
borough council
انجمن ده
community
انجمن
fellowsh
انجمن
groups
انجمن
comitia
انجمن
associations
انجمن
guilds
انجمن
guild
انجمن
committee
انجمن
committees
انجمن
reunion
انجمن
reunions
انجمن
gathering
انجمن
clubs
انجمن
association
انجمن
convocations
انجمن
companies
انجمن
convocation
انجمن
company
انجمن
council
انجمن
councils
انجمن
gatherings
انجمن
clubbing
انجمن
clubbed
انجمن
confranternity
انجمن
club
انجمن
conferences
انجمن باشگاهها
confraternity
انجمن اخوت
meetings
انجمن جلسه
council chamber
انجمن گاه
caucuses
انجمن حزبی
trade association
انجمن صنفی
folkmoot
انجمن شهر
folkmot
انجمن شهر
associate computer professionals
انجمن کامپیوترکاران
meeting
انجمن جلسه
local authority
انجمن محلی
caucus
انجمن حزبی
secret society
انجمن سری
consistory
انجمن کاتوزیان
conclaves
انجمن محرمانه
conclave
انجمن محرمانه
town council
انجمن شهرداری
municipal council
انجمن شهر
municipal council
انجمن شهرداری
congress
انجمن مجلس
congresses
انجمن مجلس
hunts
انجمن شکارچیان
assembly
اجتماع انجمن
town meeting
انجمن شهری
faction
انجمن فرقه
town council
انجمن شهر
factions
انجمن فرقه
benefits society
انجمن خیریه
quaker's meeting
انجمن خاموش
academy
انجمن دانش
hunted
انجمن شکارچیان
conference
انجمن باشگاهها
hunt
انجمن شکارچیان
academies
انجمن دانش
prayer meeting
انجمن دعا
iranian physical society
انجمن فیزیک ایران
PTA's
انجمن اولیا و مربیان
sla
انجمن کتابخانههای مخصوص
chamber of shipping
انجمن صاحبان کشتی
orchestration
تنظیم انجمن سازی
juntas
دسته انجمن سری
fraternities
انجمن اخوت صنف
rural district council
انجمن محلی زراعی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com