English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
to spell out بزحمت خواندن یا هجی کردن
Other Matches
lilt اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
lilts اهنگ خوش نوا وموزون خواندن شعرنشاط انگیز خواندن باسبکروحی حرکت کردن
worry out بزحمت حل کردن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
trachle تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
just [enough] <adv.> بزحمت
barely <adv.> بزحمت
laboriously بزحمت
arduously بزحمت
to get into trouble بزحمت افتادن
tugs بزحمت کشیدن
with d. بسختی بزحمت
tug بزحمت کشیدن
tugged بزحمت کشیدن
to get oneself into trouble بزحمت افتادن
tugging بزحمت کشیدن
to struggle through بزحمت رد شدن
hardly مشکل بزحمت
elaborate بزحمت درست شده
to choke down بزحمت دردل نگهداشتن
traipsed بزحمت راه رفتن
elaborates بزحمت درست شده
elaborating بزحمت درست شده
traipse بزحمت راه رفتن
to lead a person a d. کسیرا بزحمت انداختن
to tug at the oar بزحمت پارو زدن
elaborated بزحمت درست شده
traipses بزحمت راه رفتن
traipsing بزحمت راه رفتن
scrambles بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambled بزحمت جلو رفتن تلاش
scramble بزحمت جلو رفتن تلاش
scrambling بزحمت جلو رفتن تلاش
to scramble a victory بزحمت برنده [پیروز] شدن
He escaped by the skin of his teeth. بزحمت جانش رانجات داد
orate نطق کردن خواندن
to wriggle one's way بزحمت ازمیان گروهی بیرون امدن
sight-read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to pipe up زدن یا خواندن اغاز کردن
sight-reads فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
praelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
sight-reading فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
prelect سخنرانی کردن خطا به خواندن
sight read فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
recalls فرا خواندن احضار لغو کردن
recalled فرا خواندن احضار لغو کردن
recall فرا خواندن احضار لغو کردن
pop خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
descant اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
popped خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
pops خواندن و یا حفظ کردن آخرین داده از پشته
descants اواز زیر خواندن ازادانه انتقاد کردن
prayed نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
prays نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
pray نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
praying نماز خواندن بدرگاه خدا استغاثه کردن خواستارشدن
read head هد خواندن راس خواندن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opens آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
study for bar دوره تعلیماتی و کاراموزی کانون وکلا را طی کردن درس حقوق خواندن
crashingly خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashes خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashing خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashed خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
head crash برخورد فیزیکی نوک خواندن /نوشتن با سطح دیسک برخورد نوک خواندن ونوشتن با سطح ضبط شونده یک دیسک سخت که نتیجه اش از دست اطلاعات میباشد خرابی هد
extends فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extending فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
extend فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند
head switching فعال کردن نوک خواندن ونوشتن به هنگام خوانده ونوشته شدن اطلاعات توسط دستگاه ذخیره با دستیابی تصادفی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
preparations تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
preparation تبدیل داده به حالت قابل خواندن ماشین بیش از وارد کردن داده
degauss پاک کردن فیلدها مغناطیسی زیادی از دیسک یا نوار مغناطیسی یا نوک خواندن / نوشتن
wand دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wands دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
intone خواندن
intoned خواندن
intones خواندن
rhapsodiz خواندن
misreading بد خواندن
misread بد خواندن
misreads بد خواندن
lip read لب خواندن
recitation از بر خواندن
recitations از بر خواندن
reads خواندن
to take lessons یا خواندن
lip-reads لب خواندن
readings خواندن
read خواندن
reading age سن خواندن
lip-read لب خواندن
intoning خواندن
reading خواندن
raw head نوک خواندن
reading station ایستگاه خواندن
peruse بدقت خواندن
perused بدقت خواندن
peruses بدقت خواندن
perusing بدقت خواندن
brag رجز خواندن
parallel reading خواندن موازی
bragged رجز خواندن
rehearsals تمرین از بر خواندن
to glance بشتاب خواندن
to throw down the glove بمبارزه خواندن
quirister باجمع خواندن
cantillate با اواز خواندن
r/w خواندن- نوشتن
to call to witness بگواهی خواندن
chitter اواز خواندن
psalmodize زبور خواندن
bragging رجز خواندن
brags رجز خواندن
lulls لالایی خواندن
scans با وزن خواندن
chortle سرودوتسبیح خواندن
lulled لالایی خواندن
boast رجز خواندن
lull لالایی خواندن
misreading غلط خواندن
To misread the facts . To infer wrongly . کور خواندن
boasted رجز خواندن
misreads غلط خواندن
to read out بلند خواندن
lullaby لالایی خواندن
chortled سرودوتسبیح خواندن
rhapsodiz از بر خواندن سرودن
scanned با وزن خواندن
to fling down the gauntlet بمبارزه خواندن
beatified مبارک خواندن
beatifies مبارک خواندن
beatify مبارک خواندن
beatifying مبارک خواندن
misread غلط خواندن
readout خواندن بازخواندن
scan با وزن خواندن
boasts رجز خواندن
criminiate مرجم خواندن
criminate مجرم خواندن
chortling سرودوتسبیح خواندن
chortles سرودوتسبیح خواندن
lullabies لالایی خواندن
trill با تحریر خواندن
cite به دادگاه خواندن
reading readiness امادگی خواندن
readable قابل خواندن
reading disability ناتوانی در خواندن
numerate خواندن یاشمردن
citing به دادگاه خواندن
unreadable نامستحق خواندن
readability قابلیت خواندن
read head نوک خواندن
read strobe بارقه خواندن
reading speed سرعت خواندن
cites به دادگاه خواندن
trilled با تحریر خواندن
reading habit عادت خواندن
spelled پی بردن به خواندن
trills با تحریر خواندن
spell پی بردن به خواندن
reading quotient بهر خواندن
read pulse تپش خواندن
to bid d. to بمبارزه خواندن
spells پی بردن به خواندن
reading rate سرعت خواندن
cited به دادگاه خواندن
bastardize حرامزاده خواندن
to song a song سرود خواندن
rehearsal تمرین از بر خواندن
reading span فراخنای خواندن
to go to school درس خواندن
unreadable غیرقابل خواندن
destructive read خواندن مخرب
lulling لالایی خواندن
nondestructive read خواندن غیرمخرب
to read wrong اشتباه [ی] خواندن
read/write خواندن- نوشتن
chanted سرود یا اهنگ خواندن
invite خواندن وعده گرفتن
recited با صدایی موزون خواندن
read write cycle چرخه خواندن و نوشتن
To read someone s mind (thoughts). فکر کسی را خواندن
invites خواندن وعده گرفتن
recites با صدایی موزون خواندن
when reading a book در حال خواندن کتابی
psalm سرود مذهبی خواندن
reciting با صدایی موزون خواندن
skims بطور سطحی خواندن
chant سرود یا اهنگ خواندن
read write head نوک خواندن و نوشتن
read write privilege امتیاز خواندن- نوشتن
chants سرود یا اهنگ خواندن
study درس خواندن خوانش
recite با صدایی موزون خواندن
chanting سرود یا اهنگ خواندن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com