English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (34 milliseconds)
English Persian
accost در امتداد چیزی حرکت کردن
accosted در امتداد چیزی حرکت کردن
accosting در امتداد چیزی حرکت کردن
accosts در امتداد چیزی حرکت کردن
Other Matches
go baseline حرکت کردن در امتداد خط پایانی برای دریافت پاس
tabulation 1-مرتب کردن جدول اعداد.2-حرکت نوک چاپ یا نشانه گر در یک فاصله معین شده در امتداد یک خط
trail خط ی در امتداد چیزی
trailed خط ی در امتداد چیزی
trails خط ی در امتداد چیزی
trailing خط ی در امتداد چیزی
nose ribs تیغه هایی در امتداد وتر که در تمام طول بال و تا تیرک جلویی امتداد میابند
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
elongate دراز کردن امتداد دادن
elongates دراز کردن امتداد دادن
elongating دراز کردن امتداد دادن
prolongate طولانی کردن امتداد دادن
work off <idiom> اجبار چیزی به حرکت
to spin out امتداد دادن مفصلا درست کردن
advance حرکت دادن چیزی به جلو
advances حرکت دادن چیزی به جلو
advancing حرکت دادن چیزی به جلو
carry حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carried حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carries حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
cruise سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
differential ailerons ارتباط شهپرها به قسمتی که زاویه حرکت شهپری که به طرف بالا حرکت میکند اززاویه شهپر دیگر که بطرف پایین حرکت میکند بیشتر است
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
run امتداد
extension امتداد
elongation امتداد
alignment امتداد
in range with در امتداد
tensions امتداد
protraction امتداد
extensions امتداد
runs امتداد
direction امتداد
building line امتداد
alignments امتداد
tension امتداد
extensiveness امتداد
protractile امتداد پذیر
eke out امتداد دادن
to eke out امتداد دادن
prolonger امتداد دهنده
extensions امتداد دادن
extensions ملحقه امتداد
protend امتداد یافتن
prolongs امتداد دادن
prolonging امتداد دادن
good continuation امتداد خوب
fine draw امتداد دادن
extension امتداد دادن
flushes هم سطح یا در یک امتداد
extension ملحقه امتداد
to be prolonged امتداد یافتن
cutting stroke امتداد برش
extends امتداد دادن
flushing هم سطح یا در یک امتداد
prolong امتداد دادن
extend امتداد دادن
flush هم سطح یا در یک امتداد
extending امتداد دادن
along line در امتداد خطوط
to mind somebody [something] اعتنا کردن به کسی [چیزی] [فکر کسی یا چیزی را کردن]
raster سیستم اسکن کردن تمام صفحه نمایش CRT تمام صفحه , پیش نمایش CRT با یک اشعه تصویر با حرکت افقی روی آن و حرکت به پایین در انتهای هر خط
prolonging امتداد یافتن بتاخیرانداختن
inextension عدم امتداد یا توسعه
contour bund بند در امتداد خط تراز
prolong امتداد یافتن بتاخیرانداختن
extend the life of the company امتداد مدت شرکت
endarchy امتداد از مرکز به خارج
prolongs امتداد یافتن بتاخیرانداختن
endarch از مرکزبخارج امتداد یافته
fixes می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fix می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
sail باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailed باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
sailings باکشتی حرکت کردن روی هوا با بال گسترده پرواز کردن
rate of sideslip همنه تندی در امتداد محورعرضی
fore and aft امتداد سینه تا پاشنه ناو
abeam امتداد عمود برمحور طولی
duplexes ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
duplex ارسال همزمان دو سیگنال در یک امتداد
waves حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
wave حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waved حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
waving حرکت سیگنال که مرتب زیاد و کم میشود در حین حرکت آن در رسانه
feint فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feints فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinted فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
feinting فریفتن با حرکت دروغین حرکت فریبنده بازو برای بازکردن گارد حریف
mouse نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
mouses نرخ حرکت نشانه گر در صفحه نمایش در مقایسه با مسافتی که شما mouse رد حرکت می دهید
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
braid ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
lumber چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbered چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbering چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
lumbers چوب بری کردن سنگین حرکت کردن
braids ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
braided ناگهان حرکت کردن جهش ناگهانی کردن
move on ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
trackball وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
stroke حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroking حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
strokes حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
stroked حرکت کامل با پارو حرکت توام دست و پا
move off the ball حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
fish tailing حرکت نوسانی یا تاب [تریلر در حال حرکت]
taped وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tape وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
tapes وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی
cicycle ارابه فرودی با دو پایه اصلی در امتداد خط مرکز
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
loitered معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiters معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
dogtooth ناپیوستگی در ناحیه داخلی لبه حمله در امتداد وتر
sail حرکت کردن
moved حرکت کردن
sailed حرکت کردن
skew کج حرکت کردن
skewing کج حرکت کردن
moves حرکت کردن
inch حرکت کردن
sailings حرکت کردن
to bear oneself حرکت کردن
departure حرکت کردن
departures حرکت کردن
waggle حرکت کردن
waggled حرکت کردن
move حرکت کردن
waggles حرکت کردن
waggling حرکت کردن
skews کج حرکت کردن
get under way حرکت کردن
have way on حرکت کردن
whir حرکت کردن
to weigh anchor حرکت کردن
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfers حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transferring حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
compound motion حرکت صلیبی حرکت عرضی و طولی
counter clockwise حرکت عکس حرکت عقربههای ساعت
worded کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
notches بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
bi directional انتقال داده که در یک وسیله در امتداد یک کانال مشخص انجام میشود
feeds سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
feed سوراخهای دندانه دار پانچ شده در امتداد لبه کاغذ
notch بریدگیهایی در امتداد جریان سیال روی دماغه یا نوک یک ایرفویل
lugged سنگین حرکت کردن
lugging سنگین حرکت کردن
to bolt ناگهانی حرکت کردن
lugs سنگین حرکت کردن
to move on واداربه حرکت کردن
lazy باکندی حرکت کردن
crawfish به پشت حرکت کردن
spank با سرعت حرکت کردن
crab به پهلو حرکت کردن
trances باچالاکی حرکت کردن
lazier باکندی حرکت کردن
crabs به پهلو حرکت کردن
laziest باکندی حرکت کردن
whirry بعجله حرکت کردن
spirals بطورمارپیچ حرکت کردن
darted بسرعت حرکت کردن
underway در حال حرکت کردن
jink بسرعت حرکت کردن
streaks بسرعت حرکت کردن
streaking بسرعت حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com