English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English Persian
hang five سوار تخته موج شدن با وزن بدن در جلو
Search result with all words
pull out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-out خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
pull-outs خارج شدن موج سوار ازموج با کندکردن تخته
bodysurfer موج سوار بدون تخته
Other Matches
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
multi board computer کامپیوتری که چندین تخته مدار مجتمع دارد که به یک تخته اصلی وصل هستند
stopboard تخته مستطیل پشت چاله پرش با نیزه تخته لبه دایره پرتاب وزنه
lee board تخته یا تخته هایی که به پهلوی کشتی ته پهن نصب میکنندکه دراب پائین رفته
board تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
boarded تخته جانبی که به تخته اصلی سیتم وصل میشود
daughter board تخته جانبی که به تخته اصلی سیستم وصل میشود
board تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
boarded تخته مدار چاپ شده اصلی یک سیستم حاوی بیشتر اجزا و اتصالات برای سایر تخته ها
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
plywood تخته لایی تخته چند لا
planking تخته پوشی تخته بندی
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
notice board 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
bare board تخته مدار بدون هیچ عنصری معمولاگ به تخته حافظه گفته میشود که هنوز هیچ قطعهای روی آن نصب نشده است
cavalry man سوار در سوار نظام
plank تخته تخته کردن
NIC تخته جانبی که کامپیوتر را به شبکه وصل میکند. تخته داده کامپیوتر را به سیگنال الکتریکی تبدیل میکند که در امتداد در کابل شبکه ارسال خواهد شد
weather board تخته گذاری کردن تخته بندی کردن
pads ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pad ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pieces سوار
in the saddle سوار
outside ofa horse سوار
troopers سوار
trooper سوار
horsewoman سوار
horsewomen سوار
horseback سوار
piece سوار
board سوار
boarded سوار
board surfer موج سوار
biker موتورسیکلت سوار
on stilts سوار چوب پا
on shipboard سوار کشتی
equestrian چابک سوار
on board a ship سوار کشتی
fabricated سوار کردن
equestrienne زن اسب سوار
skim boarder موج سوار
up سوار براسب سر پا
upped سوار براسب سر پا
upping سوار براسب سر پا
cyclist دوچرخه سوار
motorists ماشین سوار
cyclists دوچرخه سوار
motorist ماشین سوار
fabricate سوار کردن
equestrian اسب سوار
rigged سوار کردن
horseback سوار براسب
chevalier سوار دلاور
jockeys چابک سوار
horsemen اسب سوار
jockey چابک سوار
horse man اسب سوار
horse breaker چابک سوار
enchase سوار کردن
get in سوار شدن
equitant سوار بر اسب
surfer موج سوار
assemble سوار کردن
assembled سوار کردن
boot and saddle سوار شوید
assembles سوار کردن
reinsman اسب سوار
get on سوار شدن
cavalier سرباز سوار
rider سوار کار
riders سوار کار
boaters زورق سوار
cavalry سوار زرهی
rigs سوار کردن
rig سوار کردن
washine موج سوار زن
vedette قراول سوار
horsewoman سوار اسب
cavalier اسب سوار
horsewomen سوار اسب
modulate سوار کردن
horseman سوار کار
modulates سوار کردن
horseman اسب سوار
modulating سوار کردن
Mts سوار شدن
Mt سوار شدن
modulation سوار سازی
tobogganist سورتمه سوار
mount سوار شدن بر
mount سوار کردن
acheval سوار بر اسب
fabricating سوار کردن
armored cavalry سوار زرهی
fabricates سوار کردن
canter سوار اسب
cantered سوار اسب
cantering سوار اسب
canters سوار اسب
bicyclist دوچرخه سوار
biker دوچرخه سوار
take up سوار کردن
mounts سوار کردن
tobogganer سورتمه سوار
mounted سوار شده
ride سوار شدن
rides سوار شدن
mounts سوار شدن بر
cuirassier سوار زره پوش
embarked درکشتی سوار کردن
embark درکشتی سوار کردن
horse سواراسبی سوار شوید
rodeos سوار کاری کردن
enplane سوار هواپیما شدن
installing سوار کردن جادادن
entrain سوار کردن کشیدن
install سوار کردن جادادن
installs سوار کردن جادادن
rodeo سوار کاری کردن
embarking درکشتی سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
dragons گردان سوار اسبی
cavalry unit یکان سوار نظام
dragon گردان سوار اسبی
embarks درکشتی سوار کردن
jockey اسب سوار حرفهای
rodeo نمایش سوار کاری
jockeys اسب سوار حرفهای
wheelman دوچرخه سوار شراعبان
ridable رام و سوار شدنی
reinsman سوار کار ماهر
staging سوار کردن جا دادن
To mout a horse . سوار اسب شدن
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
take on مسافر سوار کردن
To get into (ride in)a car . سوار اتوموبیل شدن
To get on board. سوار کشتی شدن
pick up سوار کردن مسافر
set سوار کردن جاانداختن
sets سوار کردن جاانداختن
setting up سوار کردن جاانداختن
rodeos نمایش سوار کاری
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
staging area منطقه سوار شدن
wheelsman دوچرخه سوار شراعبان
unmounted سوار نشده پیاده
uhlan سوار نیزه دار
coachload افراد سوار بر درشکه
to take ship در کشتی سوار کردن
modulating سوار کردن موج
modulates سوار کردن موج
to ride shanks's mare سوار پای خودشدن
modulate سوار کردن موج
to ride on a horse براسبی سوار شدن
to ride for a fall بی پروا سوار شدن
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
surfboat قایق موج سوار
To board a plane. سوار هواپیما شدن
to hitch مجانی سوار شدن
imbark در کشتی سوار کردن
heavy piece سوار سنگین شطرنج
flatlander موج سوار کم استعداد
to ride on a horse اسبی را سوار شدن
horseback archer کمانگیر سوار بر اسب
to hitchhike مجانی سوار شدن
jockey club باشگاه سوار کاران
mountie پلیس سوار کانادا
to go backpacking مجانی سوار شدن
assembles سوار کردن قطعات
assembled سوار کردن قطعات
light piece سوار سبک شطرنج
assemble سوار کردن قطعات
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
horsewomen مربی اسب سوار و اسبداری
horsewoman مربی اسب سوار و اسبداری
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
prance سوار اسب چموش شدن
prancing سوار اسب چموش شدن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
prances سوار اسب چموش شدن
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
pranced سوار اسب چموش شدن
ship سوار کشتی شدن سفینه
ships سوار کشتی شدن سفینه
assemblage انجمن عمل سوار کردن
jerry-built با بی دقتی روی هم سوار شده
mounts سوار شدن قله برامدگی
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
removable قابل سوار و پیاده کردن
pung در سورتمه جعبهای سوار شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com