English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English Persian
cross bleed سیستم نیوماتیکی رابط بین موتورها
Other Matches
to bleed somebody خون کسی را مکیدن [اصطلاح مجازی]
to bleed somebody از کسی خون گرفتن
bleed 1-خط چاپ که از لبه کاغذی بیرون می زند 2-صفحه تصویر رنگی که بد تنظیم شده باشد و رنگهای پیکسل ها کم رنگ باشند
bleed رنگ پس دادن
bleed فرار کردن یک سیال
bleed اخاذی کردن
bleed خون ریختن
bleed خون گرفتن از
bleed خون جاری شدن از
bleed خون امدن از
bleed air هوای کمپرس شده
to bleed to death ازبسیاری خون امدن مردن
to bleed for one's country برای میهن خود خون دادن
to block and bleed [valve] مسدود کردن و تخلیه کردن [دریچه] [مهندسی]
compressor bleed air هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
cross way=cross road چهارراه
cross چلیپا
cross روبروشدن قطع کردن
cross دورگه کردن
cross قلم کشیدن بروی
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقاطع
cross عبوردادن
cross گذشتن
cross خط بطلان کشیدن بر
cross حدوسط ممزوج
cross دورگه
cross اختلاف مرافعه
cross مصادف شدن با
cross تقلب
cross نادرستی
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
on the cross بطوراریب
cross out قلم زدن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross tell خبر دادن
cross over درو از عقب
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross متقاطع
cross عرضی
cross پیوندی
cross over همگذری
cross خاج
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stay بست چلیپا
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross stay تقویت صلیبی
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross validation وارسی اعتبار
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross talk تداخل صدا
cross product ضرب برداری [ریاضی]
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross wires سیمهای متقاطع
cross section نیمرخ عرضی
cross line تار مو
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross or pile شیر یا خط
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross linking اتصال عرضی
cross loading سر شکن کردن بارها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross road تقاطع جاده
cross road چهارراه
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross section سطح مقطع
criss-cross چلیپایی کردن
cross-Channel عبور
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
dedication cross صلیب مقدس
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross stitches کوکضربدری
cross rail نردهمیانی
criss-cross همبر کردن
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-cross کج
criss-cross یکوری
criss-cross به طور ضربدر
cross handle ضامنضربدری
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-rib دنده ی قوس
cross-rail اسکلت چوبی
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross-vault طاق چهار بخش
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-church کلیسای صلیبی
cross-doomed کلیسای گنبددار
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-beam تیر افقی
To cross out . To strike off. خط زدن
cross wise صلیب وار
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
olympic cross صلیب المپیک
pectoral cross چلیپایی روی سینه
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
maltese cross صلیب
line cross تقاطع خط
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
criss-cross پایی
criss-cross همبر
criss-cross امضای اشخاص بیسواد
criss-cross طرحچلیپایی
criss-cross سردرگمی
Lantern-cross صلیب سنگی
criss-cross سوتفاهم
criss-cross برخورد
victoria cross صلیب ویکتوریا
trolley cross over صلیب ترن برقی
southern cross صلیب جنوبی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com