English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
cross-questions بدقت جویاشدن از
cross-questions استنطاق کردن
Other Matches
questions پرسش
questions موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
questions مورد تردیدیا اعتراض قرار دادن
questions تحقیق کردن از
questions تردید کردن در
questions پرسیدن تحقیق کردن
questions موضوع
questions سوال
questions استفهام مسئله
questions تردید پرسش
ask questions استسفار کردن
To fire questions at someone . کسی راسؤال پیچ کردن
leading questions سوال تلقینی
to overwhelm with questions غرق پرسش کردن
to pelt somebody with questions کسی را سوال پیچ کردن
leading questions پرسش راهنمایی کننده
to overwhelm with questions سوال پیچ کردن
to p angone with questions با پرسش زیاد کسی را بستوه اوردن
true false questions پرسشهای درست- نادرست
five fundamental economic questions چه کسانی تولیدکنند
five fundamental economic questions و چگونه توزیع شود
five fundamental economic questions چگونه تولید شود
five fundamental economic questions پنج سوال اساسی اقتصادی : چه چیز تولید شود
five fundamental economic questions چه مقدار تولید شود
cross way=cross road چهارراه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross صلیب
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross خاج
cross اختلاف مرافعه
cross عبور کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross متقاطع
cross عرضی
cross پیوندی
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross تقلب
cross نادرستی
cross قلم کشیدن بروی
cross خط بطلان کشیدن بر
cross گذشتن
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross over همگذری
cross over درو از عقب
on the cross بطوراریب
cross out قلم زدن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross tell خبر دادن
cross دورگه کردن
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross talk القاء
cross wise صلیب وار
cross wires سیمهای متقاطع
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross stay تقویت صلیبی
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross wise چلیپایی ضربدری
cross word جدول معمائی
cross stay بست چلیپا
cross validation وارسی اعتبار
cross talk تداخل صدا
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross trail جاده عرضی
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross traverse تراورس عرضی
cross tree رابط عرضی دکلها
cross vault طاق چهاربخش
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall دیوار همبر
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross weight وزن ناخالص
cross wind باد جانبی
cross talk تداخل صحبت
cross linking اتصال عرضی
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross plane رنده کردن
cross piece تیر عرضی
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross loading سر شکن کردن بارها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross loading مخلوط کردن بارها
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross section سطح مقطع
cross section نیمرخ عرضی
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross section مقطع
cross section رویه برش
cross section سطح مقطع عرضی
cross section سطح مقطع موثر
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross peaks پیکهای چلیپایی
cross road تقاطع جاده
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross word جدول لغز
cross-Channel عبور
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-church کلیسای صلیبی
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
double-cross <idiom> گول زدن
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
Latin cross صلیب رومی
Lantern-cross صلیب سنگی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
dedication cross صلیب مقدس
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
cross stitches کوکضربدری
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
southern cross چلیپا
pectoral cross چلیپایی روی سینه
olympic cross صلیب المپیک
trolley cross over صلیب ترن برقی
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
maltese cross صلیب
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
swinging cross کوته مداری وزشی
to cross the styx مردن
to cross the arms دست بسینه گذاشتن
criss-cross چلیپایی کردن
criss-cross همبر کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
criss-cross بهطور متقاطع حرکت کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com