Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English
Persian
fix
تعیین کردن قراردادن
fixes
تعیین کردن قراردادن
Other Matches
authentication
تعیین نشانی تعیین معرف کردن
located
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locates
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locate
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
locating
جای چیزی را تعیین کردن در جای ویژهای قرار دادن تعیین محل کردن
put
قراردادن تحمیل کردن بر
putting
قراردادن تحمیل کردن بر
puts
قراردادن تحمیل کردن بر
litigating
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
biases
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
litigated
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
bias
تحت تاثیر قراردادن تبعیض کردن
stick one's neck out
<idiom>
مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
litigates
دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
interrogate
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
chronologize
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
time
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to prescribe something
[legal provision]
چیزی را تعیین کردن
[تجویز کردن]
[ماده قانونی]
[حقوق]
defaulting
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulted
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
designate
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
set out
شرح دادن تنظیم کردن تعیین کردن
designates
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
designating
انتخاب کردن تعیین کردن تخصیص دادن
appoints
تعیین کردن
identifying
تعیین کردن
determining
تعیین کردن
determines
تعیین کردن
determine
تعیین کردن
fixes
تعیین کردن
fix on
تعیین کردن
fix
تعیین کردن
identified
تعیین کردن
specifies
تعیین کردن
ascertian
تعیین کردن
formulation
تعیین کردن
slates
تعیین کردن
identifies
تعیین کردن
identify
تعیین کردن
tell off
تعیین کردن
bound
تعیین کردن
blood types
تعیین کردن
blood type
تعیین کردن
blood groups
تعیین کردن
blood group
تعیین کردن
slate
تعیین کردن
slated
تعیین کردن
appointe
تعیین کردن
appoint
تعیین کردن
specifying
تعیین کردن
specify
تعیین کردن
demarcates
تعیین حدود کردن
states
تعیین کردن حال
quantifies
کمیت را تعیین کردن
stating
تعیین کردن حال
demarcate
تعیین حدود کردن
quantify
کمیت را تعیین کردن
demarcated
تعیین حدود کردن
quantified
کمیت را تعیین کردن
stated
تعیین کردن حال
state
تعیین کردن حال
predestine
قبلا تعیین کردن
delimits
تعیین کردن حدود
delimiting
تعیین کردن حدود
delimit
تعیین کردن حدود
admeasure
تعیین حصه کردن
delimited
تعیین کردن حدود
predetermine
قبلا تعیین کردن
state-
تعیین کردن حال
identifying
تعیین هویت کردن
identified
تعیین هویت کردن
genealogize
تعیین نسب کردن
to fix quota
تعیین سهمیه کردن
prifixal
قبلا تعیین کردن
prifix
قبلا تعیین کردن
identifies
تعیین هویت کردن
identify
تعیین هویت کردن
appraisals
تعیین قیمت کردن
pegs
تعیین حدود کردن
locating
تعیین محل کردن
assess
تعیین کردن بستن
assessed
تعیین کردن بستن
assesses
تعیین کردن بستن
abound
تعیین حدود کردن
pin point
تعیین محل کردن
assessing
تعیین کردن بستن
appraisal
تعیین قیمت کردن
locate
تعیین محل کردن
located
تعیین محل کردن
rezone
از نومحدوده تعیین کردن
quantifying
کمیت را تعیین کردن
demarcating
تعیین حدود کردن
peg
تعیین حدود کردن
locates
تعیین محل کردن
clearance
تعیین صلاحیت کردن
qualify
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
qualifies
تعیین کردن قدرت راتوصیف کردن
state-
تعیین کردن وقرار دادن
state
تعیین کردن وقرار دادن
prescribing
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribes
نسخه نوشتن تعیین کردن
quantitate
چندی چیزی را تعیین کردن
prescribed
نسخه نوشتن تعیین کردن
prescribe
نسخه نوشتن تعیین کردن
route
مسیر چیزیرا تعیین کردن
routes
مسیر چیزیرا تعیین کردن
stated
تعیین کردن وقرار دادن
states
تعیین کردن وقرار دادن
to set out
نشان دادن تعیین کردن
stating
تعیین کردن وقرار دادن
subrogate
قائم مقام تعیین کردن
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
exact location
تعیین کردن محل دقیق نقاط
grant a period of grace
ضرب الاجل تعیین کردن تمهیل
appraises
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraised
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraise
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
appraising
تقویم کردن تعیین قیمت از طرق علمی
to orient compound
نسبت اجزای ترکیبی را بایکدیگر تعیین کردن
quantize
با تئوری و فرمول صفات وکیفیت چیزی را تعیین کردن نیرو را با فرمول اندازه گیری کردن
authentication
تعیین اعتبار و صحت اسناد اعلام نشانی کردن
dosimetry
تعیین مقدار جذب شده دارو یاتشعشع اتمی ازمایش تعیین دوز جذب شده
assigning
ارجاع کردن تعیین کردن
defined
تعیین کردن تعریف کردن
defines
تعیین کردن تعریف کردن
defining
تعیین کردن تعریف کردن
locates
تعیین کردن معلوم کردن
locating
تعیین کردن معلوم کردن
assigns
ارجاع کردن تعیین کردن
assign
ارجاع کردن تعیین کردن
limit
محدود کردن تعیین کردن حد
define
تعیین کردن تعریف کردن
locate
تعیین کردن معلوم کردن
located
تعیین کردن معلوم کردن
assigned
ارجاع کردن تعیین کردن
doctrine
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrines
اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
air priorities committee
کمیته تعیین ارجحیت حمل ونقل هوایی یا تعیین ارجحیت حمل بار
applied
هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
plot
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plots
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plotted
تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
convoy routing
تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
carring over
تعویق تصفیه حساب در خریدو فروش سهام برای انتقال مال یا تسلیم مبیع مهلت تعیین کردن
radar locating
تعیین محل نقاط یا هدفها به وسیله رادار تعیین محل توپهای دشمن به وسیله رادار
posed
قراردادن
setting up
قراردادن
posing
قراردادن
sets
قراردادن
poses
قراردادن
set
قراردادن
pose
قراردادن
locate
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located
تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
fixes
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
fix
نقطه کردن ناو تعیین محل ناو روی نقشه
running fix
کشیدن سمت متوالی ناو تعیین متوالی سمت ناو اخراج اشعه متوالی برای تعیین ایستگاه
duty assignment
واگذار کردن وفیفه گماردن به خدمت تعیین محل خدمت شغل دادن
overlays
رویهم قراردادن
cradled
درگهواره قراردادن
cradle
درگهواره قراردادن
marginalises
در حاشیه قراردادن
cradles
درگهواره قراردادن
marginalizes
در حاشیه قراردادن
subordinating
تابع قراردادن
subordinate
تابع قراردادن
subordinates
تابع قراردادن
marginalised
در حاشیه قراردادن
position
قراردادن یاگرفتن
marginalising
در حاشیه قراردادن
subordinated
تابع قراردادن
gracing
موردلطف قراردادن
graces
موردلطف قراردادن
graced
موردلطف قراردادن
kennel
درلانه قراردادن
compacting
تنگ هم قراردادن
compacted
تنگ هم قراردادن
positioned
قراردادن یاگرفتن
garland
درحلقه گل قراردادن
compact
تنگ هم قراردادن
plants
در زمین قراردادن
plant
در زمین قراردادن
marginalize
در حاشیه قراردادن
overlaying
رویهم قراردادن
overlay
رویهم قراردادن
grace
موردلطف قراردادن
compacts
تنگ هم قراردادن
marginalized
در حاشیه قراردادن
kennels
درلانه قراردادن
marginalizing
در حاشیه قراردادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com