English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (30 milliseconds)
English Persian
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
Other Matches
roller conveyor غلطک حمال
carriers حامل غلطک حمال
carrier حامل غلطک حمال
staging سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarked سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
keel حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
keels حمال کشتی وارونه شدن یا کردن خط کف ناو
to ride and tie اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
cavalry سوار نظامی سوار اسبی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
cooly حمال
summer tree حمال
coolies حمال
carina حمال
backers حمال
backer حمال
carinae حمال
coolie حمال
modulate سوار کردن
assembled سوار کردن
assemble سوار کردن
rig سوار کردن
fabricated سوار کردن
fabricate سوار کردن
fabricating سوار کردن
rigs سوار کردن
take up سوار کردن
rigged سوار کردن
fabricates سوار کردن
modulates سوار کردن
enchase سوار کردن
mounts سوار کردن
modulating سوار کردن
mount سوار کردن
assembles سوار کردن
horse guards گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jig ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
girder تیر حمال
keel حمال کشتی
porter باربر حمال
porters باربر حمال
girders تیر حمال
carina کشتی حمال
keels حمال کشتی
fag حمال مفت
supporting beam تیر حمال
canopus الفا- حمال
load-bearing wall دیوار حمال
alpha carinae الفا- حمال
load bearing wall دیوار حمال
fags حمال مفت
to give somebody a lift کسی را سوار کردن
modulating سوار کردن موج
modulates سوار کردن موج
assembles سوار کردن قطعات
to give somebody a ride کسی را سوار کردن
imbark در کشتی سوار کردن
to take ship در کشتی سوار کردن
assembled سوار کردن قطعات
modulate سوار کردن موج
installing سوار کردن جادادن
take on مسافر سوار کردن
assemble سوار کردن قطعات
staging سوار کردن جا دادن
embarked درکشتی سوار کردن
embarking درکشتی سوار کردن
mounting سوار کردن وسایل
install سوار کردن جادادن
embarks درکشتی سوار کردن
setting up apparatus دستگاه سوار کردن
pick up سوار کردن مسافر
entrain سوار کردن کشیدن
set سوار کردن جاانداختن
embark درکشتی سوار کردن
sets سوار کردن جاانداختن
setting up سوار کردن جاانداختن
installs سوار کردن جادادن
rodeos سوار کاری کردن
rodeo سوار کاری کردن
lattice girder تیر حمال مشبک
lattic-bridge تیر حمال مشبک
compound girder تیر حمال مرکب
erect بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblages انجمن عمل سوار کردن
removable قابل سوار و پیاده کردن
mounting اسباب سوار شدن یا کردن
assemblage انجمن عمل سوار کردن
juryrig سوار کردن موقت وسایل
erected بناکردن سوار یا نصب کردن
erects بناکردن سوار یا نصب کردن
erecting بناکردن سوار یا نصب کردن
remount برگشتن دوباره سوار کردن
remounted برگشتن دوباره سوار کردن
remounting برگشتن دوباره سوار کردن
remounts برگشتن دوباره سوار کردن
To pick up a passenger. مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
mantle ring تیر حمال حلقوی شکل
drum غلطک
camslide غلطک
drummed غلطک
roller غلطک
cylinders غلطک
rollers غلطک
cylinder غلطک
pully غلطک
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
piggyback پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
piggybacks پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
cavalry man سوار در سوار نظام
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
stage سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
piggyback <idiom> روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
roadwheel غلطک شنی
center disc roll غلطک دیسکی
vibrating roller غلطک ارتعاشی
vibrating roller غلطک لرزان
rolling غلطک زنی
dummy roll غلطک کور
hand roller غلطک دستی
roller conveyor غلطک بالابر
drag roll غلطک کششی
drum controller غلطک فرمان
hydraulic roller غلطک ئیدرولیکی
pilger roll غلطک زائر
bottom roll غلطک ماتریسی
adjustment of rools تنظیم غلطک
idle roll غلطک کور
grooved roll غلطک شیاردار
guide roller غلطک راهنما
tamping roller غلطک لرزاننده
assembles سوار کردن گردهمایی کردن
mounts قنداق سوار کردن بر پا کردن
assembled سوار کردن گردهمایی کردن
mount قنداق سوار کردن بر پا کردن
assemble سوار کردن گردهمایی کردن
to give one a lift کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
rail loading سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
pole plate حمال تیر شیروانی که سرلاپه هارا نگاه میدارد
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
back up roll غلطک پشت بند
backing pawl غلطک پشت بند
straightening roll غلطک مستقیم کنی
backing roll غلطک پشت بند
tampering غلطک پاچه بزی
roller ماشین غلطک زنی
sheep foot roller غلطک پاچه بزی
elliptical roller غلطک بیضی شکل
roadwheel arm بازوی غلطک شنی
rollers ماشین غلطک زنی
tandem roller غلطک وزنی پشت سر هم
roller bearing یاطاقان غلطک دار
paint roller غلطک رنگ کاری
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
becking mill غلطک برای افزایش طول
flail tank تانک غلطک دار ضد مین
drum miller دستگاه فرز غلطک گردان
garboard پایین ترین حاشیه چوبی یااهنی که روی حمال کشتی قرارمیدهند
road roller غلطک ویژه جاده صاف کنی
floppy discs دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disk دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppies دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
paint roller mill غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
dinner wagon میزیکه روی غلطک میگرددودرسفره خانه بکارمیبرند
modulation سوار کردن امواج انرژی روی امواج الکترومغناطیسی برای ارسال
mounting وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
horse اسب دار کردن سوار اسب کردن
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
innocent passage مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
mine sweeper کشتی مین روب غلطک مین جمع کن
horsewoman سوار
in the saddle سوار
horseback سوار
pieces سوار
piece سوار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com