Total search result: 201 (13 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
agony column |
ستونیدر روزنامهکهدر آن پاسخ مشکلاتو سوالهای خوانندگانمطرح میشود |
|
|
Other Matches |
|
parallel items |
سوالهای همتا |
reply [answer] |
پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه] |
colours |
احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود |
colour |
احساسی که توسط چشم با توجه به پاسخ آن به فرکانسهای نور مختلف داده میشود |
agony aunt |
شخصیکهدر ستونیاز روزنامه مطلبمینویسد کهدر آن پاسخ مشکلات و نامههای خوانندگان طرح میشود |
interrupting |
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند |
interrupt |
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند |
interrupts |
به وقفه پاسخ داده میشود و پس سیستم وضعیتهای حفظ شده را به حالت طبیعی دنبال میکند |
reactive mode |
حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود |
garnishment |
میشود دائر براینکه حق تحویل اشیا یا نقودوی را به نامبرده ندارد وباید در محضر دادگاه حاضرشود و به ادعای خواهان پاسخ دهد |
loops |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
processor |
ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد |
loop |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
looped |
بخشی از برنامه که تکرار میشود تا عملی را متوقف کند بیشتر برای وقتی که منتظر پاسخ از صفحه کلید یا وسیله است به کار می رود |
telephony |
مجموعه استانداردها که نحوه کار کامپیوترها باسیستم تلفن را بیان میکند که باعث ایجاد پست الکترونیکی صوتی , پاسخ به تلفن و سرویس فکس میشود |
answering |
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال |
answered |
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال |
answer |
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال |
answers |
پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال |
structuring |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
structure |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
structures |
زبان برنامه نویسی پایگاه داده ساده و متداول که برای تولید پاسخ برای بازیابی داده از پایگاه داده ها استفاده میشود |
voice answer back |
یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد |
top |
روش نوشتن برنامه ها که کل سیستم به بلاکها یا کارهای ساده تقسیم میشود. دو واحد بلاک نوشته میشود وپیش از پردازش آزمایش میشود با بعدی |
originate |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
originated |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
originating |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
originates |
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد |
sectors |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
sector |
دیسکی که محلهای شروع شیار آن توسط سوراخهایی یا علامتهای فیزیکی دیگر روی دیسک نشان داده میشود و وقتی که دیسک ساخته میشود تنظیم میشود |
universal |
آنچه از همه جا اعمال میشود یا در هر جایی استفاده میشود یا برای چندین کار استفاده میشود |
it is inexpedient to reply |
پاسخ دادن مصلحت نیست پاسخ دادن مقتضی نیست |
echoes |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echo |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoed |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
echoing |
هر حرفی که به ترمینال برسد برگردانده میشود و صحت آن بررسی مجدد میشود |
form |
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود |
perfoliate |
درباب برگی گفته میشود که ساقه اش فاهرا ازتوی ان رد میشود |
formed |
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود |
forms |
ابتدای فایل که ذخیره میشود و همزمان با متن چاپ میشود |
averaging |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
trace |
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود |
average |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
averages |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
traced |
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود |
averaged |
متوسط زمانی لازم از وقتی که تقاضا فرستاده میشود و داده برگردانده میشود |
traces |
نقاط قط ع انتخابی که برنامه اجرا درآنجا توقف میشود و ثبات بررسی میشود |
loads |
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود |
load |
برنامه کاپیوتری که در حا فظه اصلی باز میشود و سپس به صورت خودکار اجرا میشود |
soft |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
dummies |
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود |
softer |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
softest |
دیسکی که سکتورها با آدرس شرح داده میشود و کد شروع هنگام فرمت روی آن نوشته میشود |
dummy |
متغیری که مط ابق با اصول زبان تنظیم میشود. ولی در زمان اجرای برنامه جایگزین میشود |
suffix notation |
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید |
town fog |
نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود |
throughput |
نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود |
master |
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود. |
mastered |
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود. |
seconds |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
seconded |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
masters |
و وقتی کامپیوتر روشن میشود بار میشود. |
seconding |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
second |
که هنوز استفاده میشود و دوباره فروخته میشود |
faxes |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxed |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
faxing |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
fax |
کارت آداپتور که وارد یک حفره بزرگ میشود و باعث میشود کامپیوتر داده فکس را ارسال و دریافت کند |
workgroup |
خصوصیتی که به بستههای نرم افزاری استاندارد اضافه میشود که باعث کارایی بهتر آن در گروه کاربران شبکه میشود |
horned scully |
مانع افقی زیرابی که برای سوراخ کردن بدنه کشتیهاکار گذاشته میشود و معمولابا بتون و تیراهن ساخته میشود |
autos |
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود |
standard |
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود |
standards |
نامهای که بدون تغییر به متن اصلی فرستاده میشود ولی سپس با درج نام و آدرس افراد مختلف مشخص میشود |
auto |
کلمه رمز و نام کاربر که پس از تمام شدن صفحه وقتی توسط یک سیستم از راه دور تقاضا میشود ارسال میشود |
phototransistor |
نیمه هادی حالت جامد که باجذب نور حفره هایی در ان ایجاد میشود و این جریان توسط عمل ترانزیستور تاچندین برابر تشدید میشود |
self- |
قطعه RAM پوییا با مدار تو کار برای تولید سیگنالهای تنظیم کننده که باعث برگرداندن داده میشود وقتی که برق قط ع میشود با استفاده از باتری پشتیبان |
transferring |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
transfers |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
config.sys |
این فایل در هنگام روشن شدن CPU یک بار خوانده میشود و سیستم عامل بار میشود |
transfer |
زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود |
asynchronous |
تابعی که جداگانه از برنامه اصلی اجرا میشود و وقتی اجرا میشود که یک موقعیتهای خاصی به وجود آمده باشند |
palmtop |
کامپیوتر شخصی که آن قدر کوچک است که در یک است جا میشود و با دست دیگر پردازش میشود |
additions |
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود |
addition |
عمل جمعی که نتیجه در محل یکی از عملوندهای عمل جمع ذخیره میشود یعنی روی مقدار قبلی آن نوشته میشود |
modes |
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد |
mode |
حالت کامپیوتر محاورهای که در آن متن جدید وارد شده جانشین متن قبلی میشود و طوری تنظیم میشود که فضا داشته باشد |
residents |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
resident |
برنامهای که از خط دستور شروع میشود , وسپس درحافظه بار میشود, آماده دریافت توسط عملی است و کنترل را به خط دستور برمی گرداند |
POSIX |
استاندارد که یک سری سرویس سیستم عامل را شامل میشود. نرم افزاری که با استاندارد DOSIX کار میکند و بین سخت افزارها ارسال میشود |
phases |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
phased |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
page |
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود. |
phase |
وسیله جدید که به تدریج معرفی میشود و وسیله قدیمی کم کم بی استفاده میشود |
paged |
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود. |
pages |
1-نقط های که در آن صفحه تمام میشود و صفحه بعد شروع میشود. |
in answer to |
در پاسخ به |
responded |
پاسخ |
answerback |
در پاسخ |
replication |
پاسخ |
rebutter |
پاسخ رد |
replied |
پاسخ |
negative reply |
پاسخ رد |
replies |
پاسخ |
reply |
پاسخ |
replying |
پاسخ |
responds |
پاسخ |
response |
پاسخ |
respond |
پاسخ |
responses |
پاسخ |
counterplea |
پاسخ رد |
reaction [answer, commentary] |
پاسخ |
representation [statement] |
پاسخ |
response [commentary] |
پاسخ |
responsions |
پاسخ |
statement |
پاسخ |
answered |
پاسخ |
answering |
پاسخ |
answer |
پاسخ |
in reply to |
در پاسخ |
answers |
پاسخ |
no |
: پاسخ نه |
item of written comment |
پاسخ |
warehousing system |
روشی که به موجب ان کالاهای وارداتی بدون پرداخت حقوق و عوارض گمرکی به مملکت وارد و انبار میشود و این عوارض درموقع عرضه برای فروش اخذ میشود |
read |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
reads |
مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد |
position response |
پاسخ مکانی |
preparatory response |
پاسخ مقدماتی |
oracles |
پاسخ مبهم |
anatomy response |
پاسخ کالبدی |
answering |
: پاسخ دادن |
solution |
پاسخ یک مشکل |
an a answer |
پاسخ مثبت |
popular response |
پاسخ رایج |
answers |
پاسخ به یک سوال |
consummatory response |
پاسخ پایانی |
response duration |
مدت پاسخ |
answerable |
پاسخ دار |
come up with <idiom> |
یافتن پاسخ |
answerback |
پاسخ برگشتی |
answer mode |
حالت پاسخ |
content response |
پاسخ محتوایی |
solutions |
پاسخ یک مشکل |
answers |
: جواب پاسخ |
calculation |
پاسخ تقریبی |
answers |
: پاسخ دادن |
correct response |
پاسخ درست |
replier |
پاسخ دهنده |
w response |
پاسخ کلی |
frequency respone |
پاسخ فرکانس |
responded |
پاسخ دادن |
answer |
: جواب پاسخ |
answer |
: پاسخ دادن |
oracle |
پاسخ مبهم |
voice answer back |
پاسخ سمعی |
delayed response |
پاسخ درنگیده |
reflection response |
پاسخ قرینه |
emitted response |
پاسخ صدوری |
answer |
پاسخ به یک سوال |
answered |
: پاسخ دادن |
answering |
پاسخ به یک سوال |
response differentiation |
تفکیک پاسخ |
vab |
پاسخ سمعی |
response amplitude |
دامنه پاسخ |
responds |
پاسخ دادن |
answering |
: جواب پاسخ |
respond |
پاسخ دادن |
vaccum response |
پاسخ غیابی |
answered |
پاسخ به یک سوال |
answered |
: جواب پاسخ |
whole response |
پاسخ کلی |
rejoinders |
پاسخ دفاعی |
response strength |
نیرومندی پاسخ |
responsorial |
پاسخ دهنده |
response set |
امایه پاسخ |
original response |
پاسخ ابتکاری |
irresponsive |
پاسخ ندهنده |
running rate |
اهنگ پاسخ |
early answer |
پاسخ زود |
to make a response |
پاسخ دادن |
response latency |
نهفتگی پاسخ |
response rate |
سرعت پاسخ |
discriminatory response |
پاسخ افتراقی |
rejoinder |
پاسخ دفاعی |
response threshold |
استانه پاسخ |
response time |
زمان پاسخ |
pleas |
پاسخ دعوی |
plea |
پاسخ دعوی |
operandum |
ابزار پاسخ |
moro response |
پاسخ مورو |
movement response |
پاسخ حرکت |
manipulandum |
ابزار پاسخ |
right answer |
پاسخ درست |
anticipatory response |
پاسخ انتظاری |
to definitive answer |
پاسخ قطعی |
rejoins |
پاسخ دادن |
rejoins |
در پاسخ گفتن |
rejoining |
در پاسخ گفتن |
response equivalence |
هم ارزی پاسخ |
conditioned response |
پاسخ شرطی |
rejoining |
پاسخ دادن |