Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
roll on roll off
سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
Other Matches
shelf life
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
freightliner
شرکت حمل و نقل کننده کالا قطار سریع السیر جهت حمل کالا در مسافتهای دور قطاری که کانتینر حمل می نمایدfreight
cannonball
سریع السیر حرکت کردن
move off the ball
حرکت سریع از نقطه معین پس از حرکت توپ
staging
سوار کردن جا دادن
drags
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
mouses
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
skull
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
skulls
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب
lighter aboard ship
نحوه حمل سریع کالا که در آن دوبه و بار آن برروی کشتی قرار میگیرد
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
braid
حرکت سریع
braided
حرکت سریع
braids
حرکت سریع
skitter
حرکت سریع
whisk
حرکت سریع و جزیی
swooping
حرکت سریع نزولی
yerk
حرکت سریع و شدید
sally
حرکت سریع شلیک
swoop
حرکت سریع نزولی
swooped
حرکت سریع نزولی
sallies
حرکت سریع شلیک
scud
حرکت سریع ابر
scudded
حرکت سریع ابر
whisked
حرکت سریع و جزیی
scuds
حرکت سریع ابر
whisking
حرکت سریع و جزیی
whisks
حرکت سریع و جزیی
swoops
حرکت سریع نزولی
slew
حرکت سریع لوله توپ
fast cruise
ازمایش حرکت سریع ناو
jete
حرکت سریع پابطرف خارج
papers
حرکت عمودی سریع کاغذ در چاپگر
papering
حرکت عمودی سریع کاغذ در چاپگر
papered
حرکت عمودی سریع کاغذ در چاپگر
paper
حرکت عمودی سریع کاغذ در چاپگر
barter with someone
با کسی دادوستد کالا با کالا کردن
maneuver
حرکت دادن یاحرکت کردن
trackball
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند
rollover
استفاده از بافر بین صفحه کلیدوکامپیوتر برای تامین ذخیره سریع کلیدبرای ماشین نویسهای سریع که چندین کلید را خیلی سریع انتخاب می کنند
man handle
با نیروی انسان حرکت دادن بدرفتاری کردن
to barter
[to trade by barter]
دادوستد کالا با کالا کردن
hunting
حرکت سریع لوله تانک به بالا و پایین دراثر تعقیب خودکار با رادار
bytes
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
byte
حرکت دادن ویرایش کردن و تغییر محتوای یک بایت
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
left slide
حرکت موج سوار روی موج بسمت چپ روبرو ساحل
law of demand
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
delivery
تحویل کالا دادن
deliveries
تحویل کالا دادن
stocks
انبارها
order
سفارش دادن کالا یا جنس
stores manager
مدیر انبارها
move on
ازجای خود حرکت دادن ازجای خود حرکت کردن
jerking
تکان سریع دادن
jerked
تکان سریع دادن
jerk
تکان سریع دادن
jerks
تکان سریع دادن
indent upon a person for goods
درخواست یا سفارش کالا به کسی دادن
replenishes
تجدیدو ذخایر و انبارها
replenishing
تجدیدو ذخایر و انبارها
replenished
تجدیدو ذخایر و انبارها
replenish
تجدیدو ذخایر و انبارها
skip
حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
skipped
حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
skips
حرکت سریع کاغذ در چاپگر , با نادیده گرفتن پیشبرد طبیعی کاغذ
procurement lead time
زمان بین دادن سفارش و دریافت کالا
truck system
اصول دادن کالا به جای دستمزد به کارگران
shifting
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
stores
کالاهای ذخیره شده در انبار انبارها فروشگاهها
yard track
ریل موقت در داخل محوطه انبارها و یا باراندازها
cob web theorem
ه کالا در هر زمان تابع قیمت ان کالا در دوره زمانی قبلی است .
supporting goods
موادی که در کالا بکاربرده نمیشودولی جهت تولید کالا لازم میباشد
transire
برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
cruise
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruised
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruises
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
cruising
سرعت حرکت در اب دریانوردی کردن حرکت دریایی
axle stub
اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
marine express
کالای سریع الحرکت از راه دری_ا سیستم حمل و نقل سریع دریایی
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
move
حرکت دادن
movement
حرکت دادن
shift
حرکت دادن
shifted
حرکت دادن
shifts
حرکت دادن
moves
حرکت دادن
moved
حرکت دادن
stir up
<idiom>
حرکت دادن
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
dma
اتصال سریع و مستقیم بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی کامپیوتر که مانع دستیابی به توابع خواندن داده میشود
fabricated
سوار کردن
rig
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
modulate
سوار کردن
rigged
سوار کردن
modulates
سوار کردن
modulating
سوار کردن
assembles
سوار کردن
rigs
سوار کردن
mount
سوار کردن
assemble
سوار کردن
take up
سوار کردن
mounts
سوار کردن
assembled
سوار کردن
enchase
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
moom umjigigi
حرکت دادن بدن
moveable
قابل حرکت دادن
route
فرمان حرکت دادن
scurrying
بسرعت حرکت دادن
propelled
بردن حرکت دادن
courses
بسرعت حرکت دادن
scurries
بسرعت حرکت دادن
propel
بردن حرکت دادن
scurried
بسرعت حرکت دادن
routes
فرمان حرکت دادن
propels
بردن حرکت دادن
scurry
بسرعت حرکت دادن
interrupting
حرکت دادن وقفه
interrupts
حرکت دادن وقفه
interrupt
حرکت دادن وقفه
coursed
بسرعت حرکت دادن
course
بسرعت حرکت دادن
say's law
از قوانین اقتصادی دوره کلاسیک مبنی بر این که تولیداضافی یک کالا ممکن نیست چه هر کس کالا را جهت معاوضه با کالای دیگر ایجادمیکند و بنابراین عرضه هرچیز تقاضای ان را به وجودمی اورد
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
modulate
سوار کردن موج
take on
مسافر سوار کردن
rodeo
سوار کاری کردن
setting up
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
install
سوار کردن جادادن
installing
سوار کردن جادادن
assembled
سوار کردن قطعات
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
pick up
سوار کردن مسافر
installs
سوار کردن جادادن
entrain
سوار کردن کشیدن
assemble
سوار کردن قطعات
set
سوار کردن جاانداختن
imbark
در کشتی سوار کردن
mounting
سوار کردن وسایل
rodeos
سوار کاری کردن
embarking
درکشتی سوار کردن
modulates
سوار کردن موج
to take ship
در کشتی سوار کردن
embarks
درکشتی سوار کردن
embarked
درکشتی سوار کردن
modulating
سوار کردن موج
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
assembles
سوار کردن قطعات
embark
درکشتی سوار کردن
dma
CI واسط که ارسال داده سریع بین رسانه جانبی سریع و حافظه اصلی فراهم میکند معمولاگ کنترولی از طریق CPU متوقف میشود
traverse
حرکت دادن لوله در سمت
traverses
حرکت دادن لوله در سمت
air movements
حرکت دادن ازراه هوا
traversing
حرکت دادن لوله در سمت
stirrings
حرکت دادن بهم زدن
traversed
حرکت دادن لوله در سمت
commercial water movement
حرکت دادن با کشتی غیرنظامی
stirred
حرکت دادن بهم زدن
advances
حرکت دادن چیزی به جلو
whiff
باصدای پف حرکت دادن وزیدن
advancing
حرکت دادن چیزی به جلو
stirs
حرکت دادن بهم زدن
stir
حرکت دادن بهم زدن
advance
حرکت دادن چیزی به جلو
cash on delivery
فروش نقد پس از تحویل کالا وصول وجه در حین تحویل کالا
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com