English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
fire lit وسیلهای که با اتش روشن شود
Other Matches
illumination by diffusion روشن کردن منطقه از طریق انعکاس نور غیر مستقیم یاسایه روشن
flash روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashed روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
daylight روز روشن روشن کردن
daylit روز روشن روشن کردن
illuminati روشن ضمیران روشن فکران
half tone screen صفحه سایه روشن زدن درعکاسی پرده سایه روشن
vignetting سایه روشن زدن به نقشه یاعکس هوایی نمایش عوارض نقشه با سایه روشن تدریجی
flare گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminating چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
flares گلوله روشن کننده موشک روشن کننده
illuminate چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
explaining روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explain روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explained روشن کردن باتوضیح روشن کردن
explains روشن کردن باتوضیح روشن کردن
PID وسیلهای
instrumental وسیلهای
output وسیلهای که
outputs وسیلهای که
implemental وسیلهای
personal وسیلهای
smoker وسیلهای که تولیددودکند
smokers وسیلهای که تولیددودکند
isolator وسیلهای که قط ع میکند
magnetic tapes وسیلهای با نوک مغناطیسی
magnetic tape وسیلهای با نوک مغناطیسی
idled ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idles ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idlest ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
idle ماشین یا خط تلفن یا وسیلهای
instrumental conditioning شرطی شدن وسیلهای
detectors وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
detector وسیلهای که میتواند تشخیص دهد
boomerang وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
readout وسیلهای که امکان نمایش اطلاعات
cushioning وسیلهای که شبیه تشک باشد
cushion وسیلهای که شبیه تشک باشد
boomeranged وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
cushioned وسیلهای که شبیه تشک باشد
suppressor وسیلهای که مانع را حذف میکند
boomeranging وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
boomerangs وسیلهای برای رسیدن بهدفی یا
synthesizer وسیلهای که چیزی تولید میکند
synthesisers وسیلهای که چیزی تولید میکند
steering wheel puller وسیلهای که غربالک رابیرون میکشد
compensator وسیلهای برای کاستن لگداسلحه
synthesizers وسیلهای که چیزی تولید میکند
enclosure پوشش محافظ برای وسیلهای
enclosures پوشش محافظ برای وسیلهای
waterspout لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند
waterspouts لوله یا وسیلهای که از ان اب فوران میکند
cushions وسیلهای که شبیه تشک باشد
carrier وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
displays وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد
barcropper وسیلهای که میل گرد را قطع میکند
carriers وسیلهای که بخشی از میکروفیلم را نگه می دارد
displaying وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد
adders وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
adder وسیلهای که میتواند جمع و تفریق کند
display وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد
chips وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
chip وسیلهای که میتواند صدا تولید کند
coder وسیلهای که یک سیگنال را رمز گذاری میکند
stabilisers وسیلهای که از نوسانات وتکان جلوگیری میکند
lure وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
lured وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
displayed وسیلهای که اطلاعات و تصاویر را نمایش میدهد
lures وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
luring وسیلهای برای ماهیگیری باچند قلاب
erasers وسیلهای محتوای چیزی را پاک میکند.
eraser وسیلهای محتوای چیزی را پاک میکند.
telescopes وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
telescope وسیلهای برای گرفتن تابشهای الکترومگنتیک
viscosimeter وسیلهای برای اندازه گیری ویسکوزیته
transients وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
mean متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
stabilizer وسیلهای که از نوسانات وتکان جلوگیری میکند
burner وسیلهای که برنامه ها را در قطعه PROM می سوزاند
loggers وسیلهای که مجموعه عملیات را ضبط میکند
continuous وسیلهای که مرتب به چاپگر کار می فرستد
burners وسیلهای که برنامه ها را در قطعه PROM می سوزاند
omr وسیلهای که علامتها و خط وط خاص را تشخیص میدهد
logger وسیلهای که مجموعه عملیات را ضبط میکند
loggers وسیلهای که تماسهای تلفنی را ضبط میکند
transient وسیلهای که ولتاژ موقت را تحمل میکند
logger وسیلهای که تماسهای تلفنی را ضبط میکند
meaner متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
meanest متوسط زمان که وسیلهای عمل میکند
changer وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
burner وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
demagnetizer وسیلهای که چیزی را از حالت مغناطیسی خارج میکند
densitometer وسیلهای برای اندازه گیری دانسیته اپتیکی
feed وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
burners وسیلهای برای ترکیب سوخت با جریان هوا
feed وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
parallelling وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
feeds وسیلهای که ایستگاههای مختلف را وارد کامپیوتر میکند
feeds وسیلهای که در هر لحظه یک ورق وارد چاپگر میکند
paralleled وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
dte وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
aerodynamic blockage thrust reverser وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
compliant وسیلهای که به مجموعهای از استانداردهای مشخص تط بیق میشود
encoder وسیلهای که داده را از یک فرمت به دیگری تبدیل میکند
gyro وسیلهای که از اندازه حرکت زاویهای یک جرم دوار
multi disk وسیلهای که از اندازههای مختلف و قالبهای دیسک می خواند
transmitters وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
attachment وسیلهای که به دلیل خاصی به ماشین وصل است
bottoming tap وسیلهای برای دراوردن دندانه در یک سوراخ کور
parallels وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
parallel وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
simulators وسیلهای که سیستم دیگر را شبیه سازی میکند
transmitter وسیلهای که سیگنال ورودی را می گیرد , پردازش میکند
paralleling وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
parallelled وسیلهای که داده موازی را می پذیرد و ارسال میکند
simulator وسیلهای که سیستم دیگر را شبیه سازی میکند
optical وسیلهای که میتواند نشانه ها یا خط وط به فرم خاص را تشخیص میدهد.
communication وسیلهای مانند مودم که داده را ارسال و دریافت میکند
punch down block وسیلهای که در شبکه محلی برای اتصال کابل UTP
clocks وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
inverter وسیلهای که جریان متناوب را به مستقیم با برعکس تبدیل میکند
decoder برنامه یا وسیلهای که داده را به حالت دیگری تبدیل میکند
inputted کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
microphones وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
input کامپیوتر یا وسیلهای که کندترین بخش آن ارسال داده است
microphone وسیلهای که امواج صوتی را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل میکند
clock وسیلهای که سرعت ساعت اصل سیستم را دو برابر میکند
shut off mechanism وسیلهای که در صورت بروز خرابی فرایند را متوقف میکند
adapter وسیلهای که به دو یا چند وسیله ناهماهنگ اجازه اتصال میدهد
adapter وسیلهای که واسط CPU و یک یا چند کانال ارتباطی است
brightest روشن
brighter روشن
bright روشن
definite روشن
shriller روشن
lighted روشن
shrillest روشن
legible روشن
cloudless روشن
moonlit روشن
elucidate روشن
elucidated روشن
elucidates روشن
elucidating روشن
clear روشن
nitid روشن
vivid روشن
on روشن
perspicuous <adj.> روشن
notable <adj.> روشن
litten روشن
explicit <adj.> روشن
light روشن
distinct <adj.> روشن
lightest روشن
luculent روشن
transparently روشن
sunnier روشن
sunny روشن
in a good light روشن
transparent روشن
sunniest روشن
unequivocally روشن
sharp cut روشن
alight روشن
clears روشن
on/off روشن
expressed روشن
clear cut روشن
explicit روشن
cleaners روشن
clean-cut روشن
clean cut روشن
eidetic روشن
expressing روشن
expresses روشن
express روشن
setting up روشن
sets روشن
set روشن
perspicuous روشن
shrill روشن
furbisher روشن گر
lucid روشن
clear-cut روشن
alighting روشن
alights روشن
diaphanous روشن
fogless روشن
clearer روشن
unequivocal روشن
eyebright روشن
clearest روشن
alighted روشن
degausser وسیلهای برای پاک کردن اطلاعات از دستگاه ضبط مغناطیسی
bulb root وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
interrupts سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
interrupting سیگنال از وسیلهای که به CPU اعلام میکند که نیاز به توجه دارد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com