Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (28 milliseconds)
English
Persian
stage
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stages
سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
Other Matches
embarked
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarking
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embark
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarks
سوار کردن وسایل و بار درکشتی یا خودرو سوار شدن به داخل وسیله نقلیه رفتن
embarkation
بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
staging
سوار شدن یا سوار کردن پرسنل در ناو یا هواپیما استقرار موقت
loading
بارگیری کردن سوارشدن به خودرو یاهواپیما
mounting
وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
holdees
پرسنل یا خودروها یا هواپیمایا کشتی که به طور موقت دریک پادگان توقف کرده ومنتظر دستور یا وسایل حرکت به سمت محل ماموریت باشد
staged crews
پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
compass course
مسیر مغناطیسی خودرو یاهواپیما یا تانک
beach gear
وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
transit area
منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
rail loading
سوار کردن بار یا پرسنل روی درزینهای راه اهن
mounting
سوار کردن وسایل
juryrig
سوار کردن موقت وسایل
inbound cargo
کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
landing attack
تک فرود یا پیاده شدن به ساحل با کشتی یاهواپیما
to take ship
در کشتی سوار کردن
imbark
در کشتی سوار کردن
navigation
هدایت کشتی یاهواپیما حرکت در روی زمین با استفاده از قطب نما
ballast
وزنه یاباری که جهت تعادل کشتی یاهواپیما ازان استفاده میشود
topgallant
سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
retrofit action
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
transfer loader
دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
pan
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pans
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
pan-
در رهگیری هوایی بمعنی به گوش باشید پیام مهمی درمورد حفظ امنیت یک کشتی یاهواپیما یا شخص دارم
automotive
مربوط به وسایل نقلیه خودرو
speedograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
black box
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
tachograph
سرعت و مسافت سنج
[ وسایل نقلیه خودرو]
bareboat charter
ضمانت نامه تضمین حرکت کشتی و پرداخت مخارج پرسنل ان
bulk petroleum conversion kit
جعبه وسایل تبدیل خودروی عمومی به خودرو حمل موادسوختی
fare dodger
کسی که بدون بلیط سوار وسایل نقلیه می شود
on shipboard
سوار کشتی
on board a ship
سوار کشتی
To get on board.
سوار کشتی شدن
ship
سوار کشتی شدن سفینه
ships
سوار کشتی شدن سفینه
staging area
منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
embarkation area
محوطه سوار شدن در کشتی یاخودرو
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
deck load
وسایل روی پل کشتی
operating strenght
پرسنل حاضر به خدمت پرسنل موجود یکان
convoys
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoy
کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
inbound traffic
مسیر عبور و مرور وسایل نقلیه یا کشتی و هواپیما درخارج از کشور
tackles
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackling
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled
درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
on board
<idiom>
وسیله نقلیه کوچک ویا هواپیما ویا کشتی سوار شدن
staffing guide
کتاب راهنمای پرسنل ستاد یاکتاب راهنمای انتخاب وتشکیل پرسنل ستادی
four by two
خودرو چهارچرخی که فقط دوچرخ ان نیرو داشته باشد خودرو چهار در دو
bureau of naval personnel
اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
keels
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel
حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
to ride and tie
اسپیرا بشراکت سوار شدن بدین سان که یکی سوار ان شده جلورود
red concept
جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
manspace
جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
carload shipment
حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
quarantining
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantines
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantine
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
quarantined
اردوگاه ضد عفونی کردن پرسنل از نظر امراض
reporting point
نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
true course
سمت حرکت جغرافیایی ناو یاهواپیما
cavalry
سوار نظامی سوار اسبی
secondary armament
جنگ افزار فرعی تانک یاهواپیما یا ناو
main armament
جنگ افزار اصلی تانک یاهواپیما یا ناو
cpu
سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
prevention of stripping
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
recover
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovers
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering
جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
overhauled
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
rigged
سوار کردن
rig
سوار کردن
take up
سوار کردن
fabricated
سوار کردن
enchase
سوار کردن
fabricate
سوار کردن
assemble
سوار کردن
modulates
سوار کردن
mount
سوار کردن
assembled
سوار کردن
fabricating
سوار کردن
modulating
سوار کردن
assembles
سوار کردن
rigs
سوار کردن
fabricates
سوار کردن
mounts
سوار کردن
modulate
سوار کردن
to go for a spin
با خودرو گردش کوتاهی کردن
horse guards
گارد مخصوص سواره نظام گارد سوار نگهبان سوار
jigs
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
jig
ابزار یا چارچوب سخت وصلبی برای سوار کردن وسرهم کردن یک قطعه از بدنه هواپیما
excess property
وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
staging
سوار کردن جا دادن
assembled
سوار کردن قطعات
assembles
سوار کردن قطعات
pick up
سوار کردن مسافر
rodeo
سوار کاری کردن
assemble
سوار کردن قطعات
rodeos
سوار کاری کردن
to give somebody a ride
کسی را سوار کردن
to give somebody a lift
کسی را سوار کردن
entrain
سوار کردن کشیدن
embarking
درکشتی سوار کردن
take on
مسافر سوار کردن
setting up apparatus
دستگاه سوار کردن
embarked
درکشتی سوار کردن
modulate
سوار کردن موج
modulates
سوار کردن موج
setting up
سوار کردن جاانداختن
sets
سوار کردن جاانداختن
set
سوار کردن جاانداختن
embarks
درکشتی سوار کردن
embark
درکشتی سوار کردن
install
سوار کردن جادادن
installing
سوار کردن جادادن
installs
سوار کردن جادادن
modulating
سوار کردن موج
choke
خفه کردن ساسات خودرو چوک
chokes
خفه کردن ساسات خودرو چوک
tracklaying
زنجیرگذاری کردن خودرو شنی دار
choked
خفه کردن ساسات خودرو چوک
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
parking
پارک کردن هواپیما یا وسیله توقفگاه خودرو
remount
برگشتن دوباره سوار کردن
remounted
برگشتن دوباره سوار کردن
remounting
برگشتن دوباره سوار کردن
erected
بناکردن سوار یا نصب کردن
erects
بناکردن سوار یا نصب کردن
mounting
اسباب سوار شدن یا کردن
assemblages
انجمن عمل سوار کردن
erect
بناکردن سوار یا نصب کردن
assemblage
انجمن عمل سوار کردن
removable
قابل سوار و پیاده کردن
remounts
برگشتن دوباره سوار کردن
erecting
بناکردن سوار یا نصب کردن
To pick up a passenger.
مسافر سوار کردن ( تاکسی ؟ اتوبوس )
neutralised
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizes
بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
augmentation
تکمیل کردن واگذار کردن وسایل یا نفرات اضافی یا تقویتی
roll up
پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
piggybacks
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
the setting of a gem
سوار کردن یا کار گذاشتن یانشاندن گوهری
piggyback
پرپشت یاشانه سوار شدن کول کردن
ramp
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
port of embarkation
بندر سوار شدن یا بار کردن کالاها
ramps
محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
channeling
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
fanned
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fan
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
camouflaging
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflages
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflage
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
camouflaged
استتار کردن پوشاندن پنهان کردن وسایل جنگی
cavalry man
سوار در سوار نظام
pipeline assets
وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
piggyback
<idiom>
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
assembly
بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
maps
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map
نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
enhance
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhanced
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhancing
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
enhances
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا
bios
توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test
ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
assembles
سوار کردن گردهمایی کردن
assembled
سوار کردن گردهمایی کردن
assemble
سوار کردن گردهمایی کردن
mount
قنداق سوار کردن بر پا کردن
mounts
قنداق سوار کردن بر پا کردن
to give one a lift
کسیرا پیش خود سوار کردن وقسمتی از راه بردن
roll on roll off
روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
salvage
اوراق کردن وسایل
salvaged
اوراق کردن وسایل
salvaging
اوراق کردن وسایل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com