Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
to keep somebody in suspense
<idiom>
کسی را در حالت هراس گذاشتن
[چونکه نمی داند چه پیش خواهد آمد]
Other Matches
to set
گذاشتن
[در حالت ایستاده]
the i
[حالت من) اگاهی :این کلمه در حالت مفعولیت me ودر حالت فاعلیت I است
mode
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
modes
قالب کدگذاری با دو حالت : حالت مشابه mode است . حالت نیاز به پردازش ندارد و داده مستقیم واد کانال خروجی میشود
foreground
سیستم کامپیوتری که در حالت اجرای برنامه ممکن است : حالت پیش زمینه برای برنامههای کاربردی محاورهای . حالت پس زمینه : برای برنامههای سیستمهای ضروری
alarms
هراس
feeze
هراس
phobias
هراس
alarmingly
هراس
funk
هراس
alarm
هراس
alarmed
هراس
undeterred
<adj.>
بی هراس
phobia
هراس
scare
هراس کردن
scaring
هراس کردن
apprehensions
هراس دستگیری
cuse of a
مایه هراس
scared
هراس کردن
apprehension
هراس دستگیری
scares
هراس کردن
frights
هراس وحشت
alarmism
هراس افرینی
shocks
هراس ناگهانی
phobic reactions
واکنشهای هراس
fears
هراس ترسیدن
fearing
هراس ترسیدن
fear
هراس ترسیدن
dreaded
<adj.>
پر از احساس هراس
Don't panic!
هراس نکن!
feared
هراس ترسیدن
alarum
اشوب هراس
fright
هراس وحشت
shocked
هراس ناگهانی
shock
هراس ناگهانی
basophobia
هراس از ایستادن
lay off
<idiom>
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
analogue
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
analogues
ذخیره سازی سیگنال ها در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
square
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
analog
سیگنالهای ذخیره سازی در حالت طبیعی بدون تبدیل به حالت دیجیتال
squares
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squared
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
vitrifying
تغییر شکل سرامیک از حالت کریستالی به حالت شیشهای یا غیر متبلور
squaring
تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
convertor
وسیله یا برنامهای که داده را از یک حالت به حالت دیگر تبدیل میکند
oblique case
حالت مفعولی یا اضافه حالت اسمی که نه فاعل باشدنه منادی
claustrophobia
هراس از مکانهای بسته
erythrophobia
هراس از سرخ شدن
xenoglossophobia
هراس از زبانهای بیگانه
agoraphobia
هراس از مکانهای باز
basophobia
هراس ازراه رفتن
prints
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
printed
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
print
کدهای متن که باعث می شوند چاپگر حالت خود را عوض کند یعنی از حالت bold
panicked
هراس وحشت زده کردن
panicking
هراس وحشت زده کردن
panic
هراس وحشت زده کردن
aichmophobia
هراس از اشیای نوک تیز
amaxophobia
هراس ازمسافرت با وسایل نقلیه
alternated
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
alternates
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
state of rest
حالت ارام حالت سکون وضعیت ساکن
alternate
تغییر وضعیت از یک حالت به حالت دیگر و بر عکس
devitrify
از حالت شیشهای در اوردن حالت بلوری دادن
plebeianism
حالت عوام یا مردم پست حالت توده
lids
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
plasticity
حالت خمیری پلاستیسیته حالت نرمی
genitive
حالت مالکیت حالت مضاف الیه
apprehensiveness
هراس وسوسه- زود فهمی سرعت انتقال
uart
قطعهای که رشتههای بیت سریال آسنکردن را به حالت موازی یا داده را به حالت رشته بیت سری تبدیل میکند
marginal case
حالت نهائی حالت حدی
transitoriness
حالت ناپایداری حالت بی بقایی
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
spectrality
حالت طیفی حالت شبحی
spectralness
حالت طیفی حالت شبحی
To leave behinde.
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
crude
حالت طبیعی رنگ
[حالت ملایم و اصیل رنگ]
to leave someone in the lurch
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
real mode
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
universal
قطعهای که رشته بیت سری اسنکرون را به حالت موازی یا حالت موازی را به رشته سری تبدیل میکند
lay
گذاشتن
run home
جا گذاشتن
let
گذاشتن
to lay it on with a trowel
گذاشتن
lays
گذاشتن
infiltrated
گذاشتن
load
گذاشتن
loads
گذاشتن
letting
گذاشتن
lets
گذاشتن
ti turn in
تو گذاشتن
infiltrate
گذاشتن
placement
گذاشتن
placing
گذاشتن
placements
گذاشتن
places
گذاشتن
place
گذاشتن
apostrophize
گذاشتن
infiltrating
گذاشتن
mislays
جا گذاشتن
mislaying
جا گذاشتن
mislay
جا گذاشتن
mislaid
جا گذاشتن
infiltrates
گذاشتن
take in
تو گذاشتن
to run in
تو گذاشتن
inculcated
پا گذاشتن
inculcating
پا گذاشتن
misplace
جا گذاشتن
to take in
تو گذاشتن
leave
گذاشتن
leaving
گذاشتن
teasing
سر به سر گذاشتن
putting
گذاشتن
go on
<idiom>
گذاشتن
to trample on
گذاشتن
To be gettingh on in years.
پا به سن گذاشتن
puts
گذاشتن
question answer
در صف گذاشتن
inculcate
پا گذاشتن
put
گذاشتن
getting on in years
پا به سن گذاشتن
inculcates
پا گذاشتن
to pickle a rod for
گذاشتن
install
کار گذاشتن
embed
کار گذاشتن
installing
کار گذاشتن
installs
کار گذاشتن
to invent stories
صفحه گذاشتن
suspends
مسکوت گذاشتن
legates
بارث گذاشتن
legate
بارث گذاشتن
suspending
مسکوت گذاشتن
suspend
مسکوت گذاشتن
fused
سیم گذاشتن
fused
فتیله گذاشتن در
fuse
سیم گذاشتن
parcel
دربسته گذاشتن
overrule
کنار گذاشتن
overruled
کنار گذاشتن
exceed
عقب گذاشتن
embeds
کار گذاشتن
to set down
بزمین گذاشتن
to put to contract
بمناقصه گذاشتن
to set a trap
تله گذاشتن
badgers
:سربسر گذاشتن
enclosing
درمیان گذاشتن
encloses
درمیان گذاشتن
badgering
:سربسر گذاشتن
enclose
درمیان گذاشتن
parcels
دربسته گذاشتن
to spin yarns
صفحه گذاشتن
to call for tenders
بمناقصه گذاشتن
overrules
کنار گذاشتن
fuse
فتیله گذاشتن در
banks
در بانک گذاشتن
fixes
کار گذاشتن
mortgages
گرو گذاشتن
to put by
کنار گذاشتن
to put in pledge
گرو گذاشتن
set (someone) up
<idiom>
یه جای گذاشتن
mortgaging
گرو گذاشتن
pledge
رهن گذاشتن
point
نوک گذاشتن
exceeds
عقب گذاشتن
exceeded
عقب گذاشتن
to put a way
کنار گذاشتن
mortgage
گرو گذاشتن
traces
اثر گذاشتن
saluting
احترام گذاشتن
traced
اثر گذاشتن
salutes
احترام گذاشتن
trace
اثر گذاشتن
saluted
احترام گذاشتن
salute
احترام گذاشتن
salve
ضماد گذاشتن
pledged
رهن گذاشتن
to beat back
عقب گذاشتن
to sell by a
بمزایده گذاشتن
to put up forsale
بمزایده گذاشتن
fix
کار گذاشتن
hatch
تخم گذاشتن
hatched
تخم گذاشتن
to put up to a
بمزایده گذاشتن
hatches
تخم گذاشتن
vowelize
واکه گذاشتن
bank
در بانک گذاشتن
Welsh
کلاه گذاشتن
respect
احترام گذاشتن به
exposing
بی پناه گذاشتن
pledges
رهن گذاشتن
exposes
بی پناه گذاشتن
expose
بی پناه گذاشتن
pledging
رهن گذاشتن
to hand down
بارث گذاشتن
benches
نیمکت گذاشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com